سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش نور و پرتوی است که خداوند در دلهای دوستانش می تاباند و بدان بر زبان آنان سخن می راند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
رهِــِـِگـِـِـِـِـِـِـِـِذرغـِـِـِـِِـِـِریـِـِـِـِـِـِـِِـِـِبـ
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» راه مطالعه صحیح

?? برخى افراد ترجیح مى‏دهند در سکوت مطالعه کنند و برخى در سروصدا. بعضى صندلى راحتى را مى‏پسندند و بعضى دراز کشیدن یا نشستن رسمى را. اصلاً وسواس به خرج ندهید و در هر حالتى که راحت‏تر هستید، مطالعه خود را آغاز کنید.


?? اگر مکان مطالعه شما کمى آشفته و به هم ریخته است، مرتب کردن آن را به نیم ساعت پس از مطالعه موکول کنید؛ زیرا در این صورت، در حین مرتب کردن اتاق، به مطالبى که مطالعه کرده‏ اید، فکر خواهید کرد و زمان مفیدى را از دست نخواهید داد.

?. گاهى اوقات از مکان‏هاى استثنایى و هیجان‏ انگیز استفاده کنید تا مطلبى که مطالعه مى‏کنید، همراه آن خاطره در ذهن شما ماندگار شود؛ مثلاً در یک شب بارانى با یک چتر و یک چراغ قوه زیر باران روید و مطلب را مطالعه کنید و یا در یک مکان تاریخى و قدیمى، به تفکر و مطالعه در مورد مطلب مورد علاقه خود بپردازید.


?? اگر امکان داشته باشد، موضوع مورد مطالعه شما با مکانى که انتخاب مى‏کنید، هماهنگى و سنخیت داشته باشد. این کار، به افزایش بهره ‏ورى شما کمک بسیار مى‏کند. این هماهنگى، شامل ابزار و لوازم مورد نیاز نیز مى‏شود.


?? قبل از انتخاب محل مطالعه خود، چند خصوصیت مهم و ایده ‏آل را براى مکان مطالعه، در ذهن خود فهرست کنید تا راحت‏تر بتوانید آن را بیابید.


?? در مکان مطالعه شما، باید راهى براى خیره شدن به دور دست وجود داشته باشد؛ زیرا توقف در مطالعه و چشم دوختن به بى‏نهایت، در افزایش کارآیى مطالعه بسیار سودمند است؛ حداقل گاهى به سقف اتاق خیره شوید.


?? هیچ گاه مطالعه خود را به حضور در مکان خاصى مشروط نکنید؛ زیرا در این صورت بهانه‏ اى مى‏یابید تا در سایر مکان‏ها از مطالعه بگریزید. به یاد داشته باشید که در حقیقت، «مکان مطالعه، جایى است که شما هستید».


?? دقت کنید که میزان نور، دماى محیط، شکل صندلى و سایر شرایط، در مکان مطالعه شما به گونه‏ اى نباشند که شما را خواب آلوده کنند.


?? تهویه خوب و اکسیژن زیاد در مکان مطالعه، شرطى حیاتى است.

روش مطالعه‏


?? به قول آدریل جانسون، خوب کتاب خواندن را نمى‏توان از خواص مادرزادى دانست. براى قرائت، بدون شک، پرورش خاصى لازم است.


?? بهترین روش کتاب‏خوانى، روشى است که خواننده در این کار بتواند زیبایى‏هاى چیزى را که مى‏خواند، دریابد و به هنگام لزوم، معایب آنها را بفهمد و این از راه پرورش و ممارست حاصل مى‏گردد.


?? در معانى کلماتى که براى نخستین بار مى‏بینید، دقت کنید. بیهوده تصور نکنید که سیاق مطلب، آن معانى را براى ما کشف مى‏کند. همان زمان، بهترین وقت براى رفتن به سراغ فرهنگ لغت است.


?? امیل فاگه، نویسنده فرانسوى، عقیده دارد که باید در خواندن کتاب استقامت داشته باشیم. استقامت، لجاجت نیست؛ بلکه نوعى بردبارى است که ذوق ما را مى‏پرورد و درک ما را عمیق مى‏کند.


?? مون تنى، دانشمند شهیر فرانسوى، درباره انتخاب کتاب و روش کتاب‏خوانى نظریه اى بسیار بدیع و زیبا دارد. یکى از این عقاید، آن است که براى وصول به عمق معناى یک کتاب خوب، باید آن را دوبار بخوانیم و با آن ارتباط دائمى داشته باشیم. یک اثر پربها، ما را مدت‏ها سعادتمند مى‏سازد. ما نمى‏توانیم با یک بار خواندن، به این درجه از خوشبختى برسیم؛ هر چند در این یک‏بار، دقت فوق العاده به کار بریم.


?? همچنین وى معتقد است که اگر بخواهیم از کتابى که خوانده‏ ایم، نظر صحیحى پیدا کنیم، باید درباره آن گفت‏گو کنیم. کتاب‏هاى خوب، افق گفتگوهاى پرثمر را به روى ما مى‏گشایند و این، همان چیزى است که ما آن را مباحثه مى‏نامیم.


?? در کتاب «??? نکته درباره مطالعه» آمده است: یکى از روش‏هاى خوب مطالعه، استفاده از یادداشت بردارى است. فقط توجه کنید که به جاى یادداشت، رونویسى نکنید! طرح‏هاى گوناگون بریزید؛ نکات مهم یادداشت را برجسته‏ تر بنویسید و اگر مطلبى را درک نمى‏کنید، به صورت سؤال یادداشت بردارید.


?? در کتاب «روش‏هاى تسریع در خواندن و درک» پیشنهاد شده است که هنگام مطالعه، ابتدا خلاصه مطلب را که اغلب در ابتداى مقاله یا کتاب آمده است، بخوانید؛ سپس عنوان‏ها و فهرست اجمالى کتاب را مطالعه کنید و بعد چند سطر از ابتداى هر عنوان را مطالعه کنید؛ زیرا مهم‏ترین مطالب، معمولاً در همین خطوط ابتدایى هستند و سرانجام سایر توضیحات و تفاسیر کتاب را بر اطلاعات خود بیفزایید.


?? از همان زمان مطالعه، براى به کار بستن آن چه مى‏آموزید، برنامه‏ریزى کنید. به قول تولد، «مطالعه و عمل نکردن، مانند شخم زدن و بذر نپاشیدن است».


??? بیکن جمله زیبایى در این باره دارد؛ «برخى کتاب‏ها را باید چشید؛ بعضى دیگر را باید بلعید و قلیلى را هم باید جوید و هضم کرد.
کارآیى مطالعه‏

 


?? کیفیت مطالعه را بالا ببرید؛ به روخوانى سطحى در حالت پراکندگى فکر قناعت نکنید و با مفهوم و معناى مطلب، ارتباط برقرار سازید تا آن چه را که مورد نیاز است، به خوبى درک کنید.


?? حجم مطالعه، حواس شما را پرت نکند؛ مطالعه بیشتر و سریع‏تر، تنها بهانه ‏اى براى بیشتر دانستن
است؛ پس ابتدا آن چه را مى‏خواهید بدانید و بفهمید، برداشت کنید و آن گاه با کلمات «سرعت» و «بیشتر» وسوسه شوید.


?? قبل از آن که از موضوع اصلى کتاب منحرف شوید و به مطلب دیگرى بپردازید، قسمت‏هایى را که دوست دارید به خاطر بسپارید، مشخص کنید.


?? حتماً براى مطالعه خود برنامه ‏ریزى داشته باشید. این که قصد یادداشت بردارى دارید یا خیر، در مورد چه موضوعى باید تمرکز کنید، چه سؤالاتى در ذهن دارید که در این کتاب جواب آنها را مى‏جویید و…، همه باید از قبل برنامه‏ ریزى شده باشند.


?? باید کتابى که مطالعه مى‏کنید، مختص به خود شما باشد تا به راحتى در آن علامت‏گذارى و نکته نویسى کنید. استفاده از مداد یا ماژیک رنگى، به شما امکان مى‏دهد تا در مراجعه مجدد به کتاب، بهره بیشترى ببرید؛ هر چند نباید این خطوط رنگى، استفاده شما را از سایر خطوط کتاب کاهش دهد.


?? هنگام مطالعه، همواره یک قلم در دست داشته باشید؛ زیرا مطالعه، آنگاه کارآیى مطلوب مى‏یابد که همراه با مطالعه سؤالات، ذهن خود را با آموزه ‏هاى کتاب تطبیق دهید و در حاشیه آن یادداشت کنید.


?? میان مطالعه و سایر کارهاى خود، تعادلى به وجود آورید تا هم از خواندن خسته نشوید و هم تجربه و عمل را به بهره‏ ورى مطالعه خود بیفزایید.


?? مطالعه پراکنده، با موضوعات گوناگون و متناقض، موجب کاهش بهره‏ ورى شما مى‏شود؛ سعى کنید در نوع کتابى که براى مطالعه انتخاب مى‏کنید، مطالعات قبلى خود را در نظر آورید تا نظم فکرى شما به هم نخورد.


?? اگر بتوانید از هر کتابى که مى‏خوانید، نکات مهم و کلیدى آن را خلاصه بردارى کنید، بر کارآیى مطالعه شما مى‏افزاید. این راهکار، آنگاه ارزشمندتر مى‏شود که خواننده به زبان و عبارات خودش، مطالب را یادداشت کند.


??? به یاد داشته باشید که علاقه و انگیزه، در مورد مطلبى که براى مطالعه انتخاب کرده ‏اید، به بهره ‏ورى شما از آن چه مى‏خوانید، بسیار مى‏افزاید.


??? گاهى قرار دادن یک پاداشِ مشروط براى مطالعه حجم خاصى از کتاب، به هیجان و لذت مطالعه مى‏افزاید و نوعى اثر تشویقى بر فرد مى‏گذارد. این پاداش‏ها، مى‏تواند دیدن یک برنامه تلویزیونى، رفتن به مکانى خاص، انجام یک فعالیت مورد علاقه یا حتى خوردن یک خوراکى مورد علاقه باشد؛ مشروط بر این که میزان تعیین شده، مطالعه شده باشد.


??? رنگ کاغذ، رنگ قلم، نحوه نشستن، فاصله چشم با کتاب، نور محیط و سایر شرایط مکانى نیز در کارآیى مطالعه شما کاملاً مؤثرند.
تمرکز مطالعه‏

 


دکتر خادمى در کتاب «مطالعه روشمند»، نکاتى را براى ایجاد تمرکز حواس لازم مى‏داند که عبارتند از:


?? علاقه به موضوع مورد مطالعه، یکى از علل مهم ایجاد تمرکز و دقت در حین مطالعه است.


?? هماهنگى اراده و تخیل نیز در این رابطه کارساز است؛ به عبارت دیگر، چشمان فرد بر صفحه کتاب و افکارش در حال پرواز به دور دست‏ها نباشد.


?? برخى مسائل جسمى و روحى نیز مى‏توانند تمرکز فرد را بر هم بزنند؛ مانند گرسنگى، تشنگى، بیمارى، نگرانى و اضطراب.


?? برخى مسائل محیطى نیز از عوامل برهم زننده تمرکزند؛ مانند سروصداى زیاد، نور زیاد یا کم، لباس نامناسب و… .
آقاى حق جو در کتاب «روش‏هاى تسریع در خواندن و درک»، چند نکته مهم دیگر را نیز بر این فهرست مى‏افزاید که عبارتند از:


?? یکى از مهم‏ترین عوامل بر هم خوردن تمرکز، عجله و شتاب است. این حالت، سطح مطالعه را کاهش مى‏دهد و تمرکز را بر هم مى‏زند.


?? یکى از مسائل قابل توجه دیگر، سنگینى معده و سیرى بیش از حد است و به قول حضرت رسول اکرم صلى‏الله‏ علیه‏ وآله، «پرى معده و سیرى زیاد، به وجود آورنده حماقت است». این، همان خواندن و نفهمیدن و به عبارتى، عدم تمرکز و عدم ارتباط، با مفهوم کتاب است.


?? انتخاب زمان مناسب، از عوامل ایجاد تمرکز است؛ مثلاً پس از استراحت، خصوصاً در صبحگاهان، بهترین حالت تمرکز و ساعات خستگى و کسالت، نامناسب‏ترین اوقات، براى تمرکزند؛ البته در صبحگاهان، لازم است قدرى ورزش کنید تا بدن آمادگى لازم را به دست آورد.


?? نظم و انضباط در نوع، ساعت و مکان مطالعه، همگى از عوامل ایجاد کننده تمرکز مى‏باشند.

سرعت مطالعه

 

 


?? دکتر فیل ریس پیشنهاد مى‏کند که اگر قصد دارید سرعت مطالعه را افزایش دهید، حتماً ابتدا به فهرست کتاب نظرى دقیق بیندازید تا نسبت به موضوعات کلى کتاب آگاهى پیدا کنید.


?? تند خوانى، همیشه مناسب نیست و در مطالبى که به تعمق و تأمل نیاز دارد، اصلاً نباید به کار گرفته شود.


?? مغز ما همیشه تندتر از بیان ما کلمات را دریافت مى‏کند؛ براى افزایش سرعت، سعى کنید عادت بلند خوانى کتاب را ترک کنید.


?? تمرین کنید تا به جاى درک لغت به لغت یک جمله، به درک گروهى لغات عادت کنید.


?? به نظر نویسنده کتاب «تسریع در خواندن و درک»، یکى از عوامل کندخوانى، برگشت است؛ یعنى آن که فرد مرتب نگاه خود را به خطوط پیشین بر گرداند. این کار، تمرکز فرد را از میان مى‏برد و وقت زیادى را تلف مى‏کند. هنگام مطالعه، چشم باید به طور مستقیم و به موازات صفحه حرکت کند و از پریدن به سطرهاى بالا و پایین، دورى جوید.


?? کسانى که با انگشت خط مورد مطالعه را دنبال مى‏کنند، باید این عادت را ترک کنند؛ زیرا در تند خوانى، فقط چشم کار مى‏کند، نه دست و زبان.


?? نویسنده کتاب «مطالعه روشمند»، بر این باور است که حتى تکان دادن سر هنگام مطالعه، از سرعت مطالعه مى‏کاهد؛ پس بهتر است که این گونه بگوییم: در تند خوانى، فقط چشم کار مى‏کند؛ نه دست، نه زبان و نه سر. براى دیدن همه صفحه کتاب، اصلاً به حرکت سر نیازى نیست؛ صفحه، خود در دامنه بینایى قرار دارد.


?? وى از مشکل دیگرى به نام «خالى خوانى» نام مى‏برد که عبارتست از: سرگردانى چشم در حاشیه سفید کتاب یا لابه‏ لاى خطوط و یا هر قسمت غیر مفید صفحه. این حالت را دیدن غیر مفید نیز مى‏گویند و موجب کاهش سرعت مطالعه مى‏شود.

?? حتى نوع ورق زدن نیز به صرفه‏ جویى در وقت کمک مى‏کند. ورق زدن درست آن است که با دست چپ واز گوشه بالایى صفحه صورت گیرد و چند لحظه قبل از پایان صفحه، دست براى ورق زدن آماده باشد. کسانى که با دست راست و از گوشه پایینى صفحه ورق مى‏زنند، از سرعت و تمرکز خود مى‏کاهند .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ادمیــن ( جمعه 89/9/26 :: ساعت 1:14 عصر )
»» دانلود کتاب راهنمای تجویز و مصرف منطقی داروها

دانلود رایگان راهنمای تجویز و مصرف منطقی داروها

اکثر پزشکانی که اخیرا دوره پزشکی خود را به اتمـام رسـانده اند در آغــاز طبابت خود متوجه  می شوند که باور و نگرش خیلی شفافی در این مورد که چگونه برای بیماران نسخه دارویی نوشته و یا اطلاعات لازم را به آنها بدهند ندارند. علت این است که فارماکولوژی که برای آنها تدریس شده بیشتر تئوری بوده تا اینکه جنبه عملی و کاربردی داشته باشد. محتویات فارماکولوژی بر اندیکاسیون و عوارض ناخواسته دارویی تاکید دارد و در حقیقت با محوریت دارو نوشته شده است.

 ، در خصوص مصرف بی رویه دارو یکی از علل اصلی، کمبود اطلاعاتی در هر دو قشر تجویز کننده و مصرف کننده دارو می توان ذکر کرد. رفع این معضل در گرو برنامه ریزی آموزشی و بالا بردن سطح آگاهی نسبت به امر دارو می باشد. طراحی، تدوین و اجرای صحیح این برنامه در کنار ارزیابی و پایش مداوم و ایجاد تغییرات احتمالی قطعاً منجر به تغییر الگوی مصرف خواهد شد.

مشخصات کتاب :

راهنمای تجویز و مصرف منطقی داروها /تالیف : مجتبی سهروردی
اصفهان : کنکاش – روابط عمومی و امور بین الملل شرکت داروساز ی فارابی ، ????

متاب زیر به شکل فایل فشرده می باشد و لازم است از حالت فشرده خارج گردد . حجم فایل برای دانلود ??? کیلوبایت می باشد .

 

دانلود



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ادمیــن ( جمعه 89/9/26 :: ساعت 1:9 عصر )
»» خلاصه ای از زندگانی امام حسین علیه السلام

 

ولادت

 

در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت (1) دومین فرزند برومند حضرت على وفاطمه , که درود خدا بر ایشان باد, در خانه وحى و ولایت چشم به جهان گشود. چون خبر ولادتش به پیامبر گرامى اسلام (ص ) رسید, به خانه حضرت على (ع ) و فاطمه (س ) آمد و اسما (2) را فرمود تا کودک را بیاورد.اسما او را در پارچه اى سپید پیچید و خدمت رسول اکرم (ص ) برد, آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت.(3)
به روزهاى اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش , امین وحى الهى , جبرئیل  فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا, این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبیر) (4) که به عربى (حسین ) خوانده می شود نام بگذار.(5)چون على براى تو به سان هارون براى موسى بن عمران است , جز آن که تو خاتم پیغمبران هستى .و به این ترتیب نام پرعظمت حسین از جانب پروردگار, براى دومین فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد.
به روز هفتم ولادتش , فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد, گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقیقه (6) کشت , و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موى سر او نقره صدقه داد. (7)

حسین (ع ) و پیامبر (ص )

از ولادت حسین بن على (ع ) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد, مردم از اظهار محبت و لطفى که پیامبر راستین اسلام (ص ) درباره حسین (ع ) ابراز میداشت , به بزرگوارى و مقام شامخ پیشواى سوم آگاه شدند.
سلمان فارسى می گوید: دیدم که رسول خدا (ص ) حسین (ع ) را بر زانوى خویش نهاده او را می بوسید و می فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى , تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى , تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاى خدایى که نُه نفرند و خاتم ایشان ,قائم ایشان (امام زمان عج ) می باشد. (8)
انس بن مالک روایت می کند: وقتى از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست می دارى , فرمود: حسن و حسین را, (9) بارها رسول گرامى حسن (ع ) و حسین (ع ) را به سینه می فشرد وآنان را می بویید و می بوسید. (10)
ابوهریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است , در عین حال اعتراف می کند که : رسول اکرم را دیدم که حسن و حسین را بر شانه هاى خویش نشانده بود و به سوى مامی آمد, وقتى به ما رسید فرمود هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته , و هر که با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است.(11)عالیترین, صمیمیترین و گویاترین رابطه معنوى و ملکوتى بین پیامبر و حسین را میتوان در این جمله رسول گرامى اسلام(ص )خواند که فرمود:حسین از من و من ازحسینم (12)

حسین (ع ) با پدر

شش سال از عمرش با پیامبر بزرگوار سپرى شد, و آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم از جهان فروبست و به لقاى پروردگار شتافت , مدت سى سال با پدر زیست . پدرى که جز به انصاف حکم نکرد , و جز به طهارت و بندگى نگذرانید , جز خدا ندید و جز خدا نخواست و جز خدا نیافت . پدرى که در زمان حکومتش لحظه اى او را آرام نگذاشتند ,همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند...
در تمام این مدت , با دل و جان از اوامر پدر اطاعت می کرد, و در چند سالى که حضرت على (ع ) متصدى خلافت ظاهرى شد, حضرت حسین (ع ) در راه پیشبرد اهداف اسلامى , مانند یک سرباز فداکار، همچون برادر بزرگوارش می کوشید, و در جنگهاى جمل , صفین و نهروان شرکت داشت.(13)
به این ترتیب , از پدرش امیرالمؤمنین(ع ) و دین خدا حمایت کرد و حتى گاهى در حضور جمعیت به غاصبین خلافت اعتراض می کرد. در زمان حکومت عمر, امام حسین (ع ) وارد مسجد شد, خلیفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده کرد که سخن میگفت. بی درنگ از منبر بالا رفت و فریاد زد: از منبرپدرم فرود آى .... (14)

امام حسین (ع ) با برادر

پس از شهادت حضرت على (ع ), به فرموده رسول خدا (ص ) و وصیت امیرالمؤمنین (ع ) امامت و رهبرى شیعیان به حسن بن على (ع ), فرزند بزرگ امیرالمؤمنین (ع ), منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامین پیشوایشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام حسین (ع ) که دست پرورد وحى محمدى و ولایت علوى بود, همراه و همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتى بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ , امام حسن (ع ) مجبور شد که با معاویه صلح کند و آن همه ناراحتی ها را تحمل نماید, امام حسین (ع ) شریک رنج هاى برادر بود و چون میدانست که این صلح به صلاح اسلام و مسلمین است , هرگز اعتراض به برادر نداشت .
حتى یک روز که معاویه , در حضور امام حسن (ع ) وامام حسین (ع ) دهان آلوده اش را به بدگویى نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان امیرمؤمنان (ع ) گشود, امام حسین (ع ) به دفاع برخاست تا سخن در گلوى معاویه بشکند و سزاى ناهنجاریش را به کنارش بگذارد, ولى امام حسن (ع ) او را به سکوت و خاموشى فراخواند, امام حسین (ع ) پذیرا شد و به جایش بازگشت , آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاویه برآمد, و با بیانى رسا و کوبنده خاموشش ساخت . (15)

امام حسین (ع ) در زمان معاویه

چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنیا رحلت فرمود, به گفته رسول خدا (ص ) و امیرالمؤمنین (ع ) و وصیت حسن بن على (ع ) امامت و رهبرى شیعیان به امام حسین (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبرى جامعه گردید. امام حسین (ع ) می دید که معاویه با اتکا به قدرت اسلام , بر اریکه حکومت اسلام به ناحق تکیه زده , سخت مشغول تخریب اساس جامعه اسلامى و قوانین خداوند است و از این حکومت پوشالى مخرب به سختى رنج می برد, ولى نمی توانست دستى فراز آورد وقدرتى فراهم کند تا او را از جایگاه حکومت اسلامى پایین بکشد, چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نیز وضعى مشابه او داشت.
امام حسین (ع ) می دانست اگر تصمیمش را آشکار سازد و به سازندگى قدرت بپردازد, پیش از هر جنبش و حرکت مفیدى به قتلش می رسانند, ناچار دندان بر جگر نهاد و صبررا پیشه ساخت که اگر بر می خاست , پیش از اقدام به دسیسه کشته می شد, از این کشته شدن هیچ نتیجه اى گرفته نمی شد. بنابراین تا معاویه زنده بود, چون برادر زیست و علم مخالفت هاى بزرگ نیفراخت , جز آن که گاهى محیط و حرکات و اعمال معاویه را به باد انتقاد می گرفت و مردم رابه آینده نزدیک امیدوار می ساخت که اقدام مؤثرى خواهد نمود.
در تمام طول مدتى که معاویه از مردم براى ولایتعهدى یزید, بیعت می گرفت , حسین به شدت با اومخالفت کرد, و هرگز تن به بیعت یزید نداد و ولیعهدى او را نپذیرفت و حتى گاهى سخنانى تند به معاویه گفت و یا نامه اى کوبنده براى او نوشت .(16) معاویه هم در بیعت گرفتن براى یزید, به او اصرارى نکرد و امام (ع ) همچنین بود و ماند تا معاویه درگذشت ...

قیام حسینى

یزید پس از معاویه بر تخت حکومت اسلامى تکیه زد و خود را امیرالمؤمنین خواند و براى این که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبیت کند, مصمم شد براى نامداران و شخصیتهاى اسلامى پیامى بفرستد و آنان را به بیعت با خویش بخواند. به همین منظور, نامه اى به حاکم مدینه نوشت و در آن یادآور شد که براى من از حسین (ع )بیعت بگیر و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان .
حاکم این خبر را به امام حسین (ع )رسانید و جواب مطالبه نمود. امام حسین (ع ) چنین فرمود: انا لله و انا الیه راجعون و على الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل یزید.(17) آن گاه که افرادى چون یزید, (شرابخوار و قمارباز و بی ایمان و ناپاک که حتى ظاهر اسلام را هم مراعات نمی کند) بر مسند حکومت اسلامى بنشیند, باید فاتحه اسلام را خواند.(زیرا این گونه زمامدارها با نیروى اسلام و به نام اسلام , اسلام را از بین میبرند.)
امام حسین (ع ) می دانست اینک که حکومت یزید را به رسمیت نشناخته است , اگر در مدینه بماند به قتلش می رسانندش, لذا به امر پروردگار, شبانه و مخفى از مدینه به سوى مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه , همراه با سرباز زدن او از بیعت یزید, در بین مردم مکه و مدینه انتشار یافت , و این خبر تا به کوفه هم رسید. کوفیان ازامام حسین (ع ) که در مکه به سر می برد دعوت کردند تا به سوى آنان آید و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقیل , پسر عموى خویش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفى را از نزدیک ببیند و برایش بنویسد. مسلم به کوفه رسید و با استقبال گرم و بی سابقه اى روبرو شد, هزاران نفر به عنوان نایب امام (ع ) با او بیعت کردند, و مسلم هم نامه اى به امام حسین (ع ) نگاشت و حرکت فورى امام (ع ) را لازم گزارش داد.
هر چند امام حسین (ع ) کوفیان را به خوبى می شناخت , و بی وفایى و بی دینیشان را در زمان حکومت پدر و برادر دیده بود و می دانست به گفته ها و بیعتشان با مسلم نمی توان اعتماد کرد, و لیکن براى اتمام حجت و اجراى اوامر پروردگار تصمیم گرفت که به سوى کوفه حرکت کند.با این حال تا هشتم ذیحجه , یعنى روزى که همه مردم مکه عازم رفتن به منى بودند (18) و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام می خواست خود را به مکه برساند, آن حضرت در مکه ماند و در چنین روزى با اهل بیت و یاران خود, از مکه به طرف عراق خارج شد و با این کار هم به وظیفه خویش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پیغمبر امت , یزید را به رسمیت نشناخته و با او بیعت نکرده ,بلکه علیه او قیام کرده است .
یزید که حرکت مسلم را به سوى کوفه دریافته و از بیعت کوفیان با او آگاه شده بود, ابن زیاد را (که از پلیدترین یاران یزید و از کثیفترین طرفداران حکومت بنى امیه بود) به کوفه فرستاد.ابن زیاد از ضعف ایمان و دورویى و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهدید وارعاب , آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت , و مسلم به تنهایى با عمال ابن زیاد به نبرد پرداخت , و پس از جنگى دلاورانه و شگفت , با شجاعت شهید شد.(سلام خدا بر او باد).و ابن زیاد جامعه دورو و خیانتکار و بی ایمان کوفه را علیه امام حسین (ع ) برانگیخت , و کار به جایى رسید که عده اى از همان کسانى که براى امام (ع ) دعوتنامه نوشته بودند, سلاح جنگ پوشیدند و منتظر ماندند تا امام حسین (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام حسین (ع ) از همان شبى که از مدینه بیرون آمد, و در تمام مدتى که در مکه اقامت گزید, و در طول راه مکه به کربلا, تا هنگام شهادت , گاهى به اشاره , گاهى به صراحت , اعلان میداشت که : مقصود من از حرکت , رسوا ساختن حکومت ضد اسلامى یزید وبرپاداشتن امر به معروف و نهى از منکر و ایستادگى در برابر ظلم و ستمگرى است وجز حمایت قرآن و زنده داشتن دین محمدى هدفى ندارم . و این مأموریتى بود که خداوند به او واگذار نموده بود, حتى اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسیرى خانواده اش اتمام پذیرد.
رسول گرامى (ص ) و امیرمؤمنان (ع ) و حسن بن على (ع ) پیشوایان پیشین اسلام , شهادت امام حسین (ع ) را بارها بیان فرموده بودند. حتى در هنگام ولادت امام حسین (ع ),رسول گرانمایه اسلام (ص ) شهادتش را تذکر داده بود. (19) و خود امام حسین (ع ) به علم امامت میدانست که آخر این سفر به شهادتش می انجامد, ولى او کسى نبود که در برابر دستور آسمانى و فرمان خدا براى جان خود ارزشى قائل باشد, یا از اسارت خانواده اش واهمه اى به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را و شهادت را سعادت می پنداشت . (سلام ابدى خدا بر او باد) .
خبر شهادت حسین (ع ) در کربلا به قدرى در اجتماع اسلامى مورد گفتگو واقع شده بود که عامه مردم از پایان این سفر مطلع بودند. چون جسته و گریخته , از رسول الله (ص ) و امیرالمؤمنین (ع ) و امام حسن بن على (ع ) و دیگر بزرگان صدر اسلام شنیده بودند. بدین سان حرکت امام حسین (ع ) با آن درگیری ها و ناراحتی ها احتمال کشته شدنش را در اذهان عامه تشدید کرد. به ویژه که خود در طول راه می فرمود: من کان باذلا فینا مهجته و موطنا على لقاء الله نفسه فلیرحل معنا. (20) هر کس حاضر است در راه ما از جان خویش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد,همراه ما بیاید. و لذا در بعضى از دوستان این توهم پیش آمد که حضرتش را از این سفر منصرف سازند، غافل از این که فرزند على بن ابى طالب (ع ) امام و جانشین پیامبر, و از دیگران به وظیفه خویش آگاه تر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده، دست نخواهد کشید.
بارى امام حسین (ع ) با همه این افکار و نظریه ها که اطرافش را گرفته بود به راه خویش ادامه داد, و کوچکترین خللى در تصمیمش راه نیافت .سرانجام  رفت , و شهادت را دریافت . نه خود تنها, بلکه با اصحاب و فرزندان که هر یک ستاره اى درخشان در افق اسلام بودند, رفتند و کشته شدند, و خون هایشان شن هاى گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد یزید (باقیمانده بسترهاى گناه آلود خاندان امیه ) جانشین رسول خدا نیست , و اساسا اسلام از بنى امیه و بنى امیه از اسلام جداست .
راستى هرگز اندیشیده اید اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرین حسین (ع ) به وقوع نمی پیوست و مردم یزید را خلیفه پیغمبر (ص ) می دانستند, و آن گاه اخبار دربار یزید و شهوت رانی هاى او و عمالش را می شنیدند, چقدر از اسلام متنفر می شدند, زیرا اسلامى که خلیفه پیغمبرش یزید باشد, به راستى نیز تنفرآور است ... و خاندان پاک حضرت امام حسین (ع ) نیز اسیر شدند تا آخرین رسالت این شهادت رابه گوش مردم برسانند.و شنیدیم و خواندیم که در شهرها, در بازارها, در مسجدها, در بارگاه متعفن پسر زیاد و دربار نکبت بار یزید, هماره و همه جا دهان گشودند وفریاد زدند, و پرده زیباى فریب را از چهره زشت و جنایتکار جیره خواران بنى امیه برداشتند و ثابت کردند که یزید سگباز وشرابخوار است , هرگز لیاقت خلافت ندارد و این اریکه اى که او بر آن تکیه زده جایگاه او نیست . سخنانشان رسالت شهادت حسینى را تکمیل کرد, طوفانى در جانها برانگیختند, چنان که نام یزید تا همیشه مترادف با هر پستى و رذالت و دنائت گردید و همه آرزوهاى طلایى و شیطانیش چون نقش بر آب گشت .
نگرشى ژرف میخواهد تا بتوان بر همه ابعاد این شهادت عظیم و پرنتیجه دست یافت . از همان اوان شهادتش تا کنون , دوستان و شیعیانش , و همه آنان که به شرافت و عظمت انسان ارج می گذارند, همه ساله سالروز به خون غلتیدنش را, سالروز قیام و شهادتش را با سیاهپوشى و عزادارى محترم می شمارند, و خلوص خویش را با گریه بر مصایب آن بزرگوار ابراز میدارند. پیشوایان معصوم ما, هماره به واقعه کربلا و به زنده داشتن آن عنایتى خاص داشتند. غیر از این که خود به زیارت مرقدش می شتافتند و عزایش را بر پا می داشتند, در فضیلت عزادارى و محزون بودن براى آن بزرگوار, گفتارهاى متعددى ایراد فرموده اند.
ابوعماره گوید: روزى به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسیدم , فرمود اشعارى درسوگوارى حسین براى ما بخوان . وقتى شروع به خواندن نمودم صداى گریه حضرت برخاست , من می خواندم و آن عزیز می گریست , چندان که صداى گریه از خانه برخاست . بعد از آن که اشعار را تمام کردم , امام (ع ) در فضلیت و ثواب مرثیه و گریاندن مردم بر امام حسین (ع ) مطالبى بیان فرمود. (21)
نیز از آن جناب است که فرمود: گریستن و بی تابى کردن در هیچ مصیبتى شایسته نیست مگر در مصیبت حسین بن على , که ثواب و جزایى گرانمایه دارد. (22) باقرالعلوم , امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم که یکى از اصحاب بزرگ او است فرمود: به شیعیان ما بگویید که به زیارت مرقد حسین بروند, زیرا بر هر شخص باایمانى که به امامت ما معترف است , زیارت قبر اباعبدالله لازم میباشد. (23)
امام صادق (ع ) می فرماید: ان زیارة الحسین علیه السلام افضل ما یکون من الاعمال . همانا زیارت حسین (ع ) از هر عمل پسندیده اى ارزش و فضیلتش بیشتر است . (24) زیرا که این زیارت در حقیقت مدرسه بزرگ و عظیم است که به جهانیان درس ایمان و عمل صالح می دهد و گویى روح را به سوى ملکوت خوبی ها و پاکدامنی ها و فداکاری ها پرواز می دهد. هر چند عزادارى و گریه بر مصایب حسین بن على (ع ), و مشرف شدن به زیارت قبرش و بازنمایاندن تاریخ پرشکوه و حماسه ساز کربلایش ارزش و معیارى والا دارد, لکن باید دانست که نباید تنها به این زیارت ها و گریه ها و غم گساریدن اکتفا کرد, بلکه همه این تظاهرات , فلسفه دیندارى , فداکارى و حمایت از قوانین آسمانى را به ما گوشزدمینماید, و هدف هم جز این نیست , و نیاز بزرگ ما از درگاه حسینى آموختن انسانیت و خالى بودن دل از هر چه غیر از خداست میباشد, و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضیه بپردازیم , هدف مقدس حسینى به فراموشى می گراید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ادمیــن ( سه شنبه 89/9/23 :: ساعت 10:6 صبح )
»» کربلا، منشور خونین هدایت

کربلا، منشور خونین هدایت

محرم، امام حسین علیه السلام

سخن گفتن از حادثه‎ای که همه انبیاء و اوصیاء الهی قبل از تحقق، به وقوع آن هشدار داده و بشریت را آگاه ساخته‎اند و بعد از وقوع، به‎ احیاء آن اهتمام داشته و سفارش نموده‎اند، کار آسانی نیست.

همه شهادت‎ها در طول تاریخ احیائی را به دنبال داشته و نورافشانی کرده‎اند، اما شهادت عاشورا، چراغی را برافروخت که قبل از خود، زمان خود و بعد از خود را روشن ساخت و همین امر سبب گردید که این شهادت، حادثه منحصر به فرد تاریخ گردد. حادثه‎ای که از یک طرف بزرگترین انحراف بشریت از حق و تحریف اسلام بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله را، در هم شکست و از طرف دیگر خود، تجسمی از همه ارزش‎های متعالی و انسانی بود.

و اینک این حسین علیه السلام است که پس از پنجاه سال به تفسیر عملی وجودِ فراموش شده پیامبر صلی الله علیه و آله برخاسته است، تا یک بار دیگر حقیقتی را که پیامبر صلی الله علیه و آله بر آن تاکید فرموده بود را اثبات نماید که:«حسین منی و انا من حسین.»

اما واقعیت آن است که همه آنچه عاشورا در خود داشت و همه آنچه جلوه‎گر ساخت، درک نشد بلکه بسیاری از آن مغفول ماند. از نهایت ظلم و قساوت و اوج مظلومیت در این حادثه که احساسات بشری را در طول تاریخ همواره مورد هجوم قرار داده، بسیار سخن رفته، تا جایی که حتی کسانی که دین در زندگیشان پر رنگ نیست، در سالگرد این روز رفتارهایی خاص از خود نشان می‎دهند.

از شهامت و شجاعت و حماسه و ایثاری که همه حماسه‎آفرینان تاریخ را در این مکتب به شاگردی می‎نشاند، کلام بسیار گفته‎اند. به واقع کدام انسان شرافتمندی است که ندای «انی لا اری الموت الا السعاده و لاالحیوة مع الظالمین یرما» به گوشش برسد و شهامت مبارزه با ظلم و تجاوز در او ایجاد نگردد.

کیست که فریاد «والله ان قطعتموا یمینی انی احامی ابداً عن دینی» از ابالفضل العباس را بشنود و درس حماسه و ایثار و شجاعت نگیرد؟ و بسیاری داستان‎های دیگر که در این مقال نمی‎گنجد.

اما آنچه کمتر از آن سخن رفته است - گرچه بیش از همه در این حادثه می‎درخشد نقطه اوج این منشور چند وجهی و این هرم صفات و ارزش‎های انسانی است، و آن مساله «هدایت» است.

عبارت «ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة» را بسیار شنیده‎ایم، برای بسیاری این عبارت تنها جنبه تکریم و تقدیس دارد، که باید بدان افتخار کرد، تحت لوای آن شعار داد و از آن طلب حاجت کرد! اما کمتر تجسم حقیقی آن را در سیره عملی سیدالشهدا علیه السلام آن هم در مهمترین بخش آن یعنی عاشورا حس کرده‎ایم.

اگر حبیب بن مظاهر پیرمرد، در زمره اولین افراد به میدان فرستاده می‎شود از آن جهت است که شاید از محاسن سفید او شرم کنند. اگر وداع با کودک شیرخواره در حضور همگان انجام می‎شود، شاید برای آن است که با دیدن طفل تشنه، قلبی بلرزد و دلی به درد آید و آبی برای کودک ... و از این راه هدایتی تحقق یابد.

البته اهل‎بیت علیهم السلام همگی در همه لحظات زندگیشان تجسم واقعی هدایت بوده‎اند همچنان که در زیارت جامعه، آنان را اینگونه خطاب می‎کنیم: «السلام علی الدعاة الی الله.»

اما واقعیت این است که حادثه عاشورا، چکیده داستان کوشش همه انبیاء در مسیر هدایت بشر است، اگر قرار شود همه تلاش‎های انبیاء و اوصیاء الهی در مسیر هدایت بشر را در یک جا جمع کنیم و در یک صحنه تاریخ نشان دهیم، جلوه بارز آن همان حرکت امام حسین علیه السلام در کربلاست.

محرم، امام حسین علیه السلام

بهتر است از نقطه آغاز این حرکت یعنی مدینه شروع کنیم: زمانی که دستگاه حکومتی برای بیعت با یزید بر امام فشار آورد. امام از خانه خود خارج شد، در کنار قبر جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله ایستاد و فرمود: "درود بر تو ای رسول خدا، من حسین پسر فاطمه، پسر کوچک تو و پسر دختر تو و سبط تو و یکی از دو ثقلی هستم که در میان امتت به یادگار گذاشته‎ای، ای پیامبر خدا، گواه باش که آنها مرا یاری نکردند، جانبم را فرو گذاشتند و از من نگهداری نکردند. این شکایت من به توست تا آنگاه که به محضر تو که صلوات خداوند بر تو باد برسم. سپس به نماز ایستاد و تا طلوع فجر در حال رکوع و سجود بود. "(1)

از طرف دیگر امام نامه‎ای در نزد محمد حنفیه به عنوان وصیت قرار داد که: انی لم اخرج اشراً ولا بطراً و لا مفسداً و لاظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی، ارید ان آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیرة جدی و ابی علی بن ابیطالب.

اگر جنگ‎های پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام را استثناء کنیم، حسین علیه السلام تنها فرمانده جنگ در تاریخ است که بیش از آن که طالب کشتن دشمن باشد، طالب هدایت آنهاست و بیش از آن که از نابودی آنها شاد شود، از هدایت ایشان شاد است.

و چون به امام پیشنهاد کردند که همچون دیگران از بیراهه عازم مکه گردد نپذیرفت و قدم در جاده اصلی نهاد. اینها همه از آن رو بود که امام حسین علیه السلام در اولین گام‎های خود به روشنگری و هدایت مردم می‎اندیشید، تا کسی نباشد که هدف امام، راه امام و نحوه خروج ایشان بر او آشکار نباشد، او از راه اصلی حرکت کرد تا همگان او را ببینند و ندای او را بشنوند، حتی انتخاب مکه آن هم در ماه‎های پر ازدحام از شعبان تا ذی الحجه هم برای ترسیم راهی روشن بود، اگر حسین علیه السلام به غیر از مکه به مکانی دیگر رفته بود آیا ندای او به همگان می‎رسید؟ قطعاً اینطور نبود. اقامت چهار ماهه امام در کنار خانه کعبه و دیدارها و ملاقات‎های سران و بزرگان قوم و این که همه زائران مختلف که از شهرهای اسلامی به حج می‎آمدند، فرصتی بود تا پیام حسین علیه السلام و دلیل عدم بیعت او با یزید به گوش همگان برسد و او را یک شورشی بر علیه نظام حکومتی تلقی نکنند! اما امام به این مقدار نیز بسنده نکرده و دلش آرام نمی‎گیرد، چرا که او همچون مادری است که فرزند خویش را بر لبه پرتگاه گمراهی و ضلالت می‎بیند، امام باید در حساس‎ترین زمان حرکت خویش به کربلا را آغاز کند، درست در لحظه‎ای که همگان برای انجام مراسم حج تمتع لبیک گویان عازم عرفات هستند، حرکتی خلاف همه موج‎های انسانی، همه به سوی عرفات می‎شتابند و او به سوی کربلا، و این بزرگ‎ترین علامت سوالی بود که آن هادی بزرگ می‎توانست در کنار خانه هدایت که به تعبیر قرآن «اول بیت وضع للناس للذی  ببکة مبارکاً و هدی للعالمین» است، باقی گذارد. این خانه برای جهانیان، هدایت است و آن بزرگ‎ترین روشنگری تاریخ هم به دست امام هادی باید در همین نقطه و آن هم در «یوم الترویه» صورت گیرد.

محرم، امام حسین علیه السلام

در تمام طول راه شاهد گفتگوهای امام با افراد مختلف هستیم که جز دعوت، هدایت و روشنگری چیزی در آن نیست، آنجا که امام در پاسخ عبدالله بن عمر که او را به تسلیم در برابر یزید دعوت می‎کند می‎فرماید: «ای عبدالله از خدا بترس و پای از یاریم مکش آیا نمی‎دانی که از پستی و فرومایگی دنیا همین بس که سر یحیای زکریا را برای یکی از روسپیان بنی‎اسرائیل هدیه بردند؟»(2) آن زمان که عبدالله بن جعفر با امان‎نامه‎ای از فرماندار مکه خود را به امام رسانید و قصد داشت امام را از حرکت خود بازگرداند ایشان فرمودند: "من خوابی دیده‎ام که رسول خدا صلی الله علیه و آله در آن ماموریتی به من محول کرد که انجام خواهم داد خواه له یا علیه من باشد."(3)

حضرت اینگونه عمل نمی‎کنند، بر عکس وقتی لشکریان حر فرا می‎رسند امام رو به جوانان خود کرده می‎فرمایند: اینان را سیراب کنید و تشنگی‎شان را برطرف نمایید و اسب‎هایشان را هم آب بدهید. و چون یکی از سواران سپاه حر، از فرط دستپاچگی نتوانست آب بنوشد و آب همواره از دهانه مشک بیرون می‎ریخت، ایشان خود دهانه مشک آب را برگردانید و آنقدر درنگ کرد تا فرد سیراب شود.

تا جائی که امام فرستاده‎ای به خیمه زهیر می‎فرستد و او را طلب می‎کند، علیرغم این که زهیر اکراه دارد با امام ملاقات داشته باشد با اصرار همسرش به نزد ایشان می‎رود، گرچه تاریخ از گفتگوی امام با زهیر ساکت است اما روشن است، سخن امام، زهیر را آنطور دگرگون کرد که به خیمه‎اش بازگشت و به یارانش گفت: "هر یک از شما که خواهان شهادت باشد همراه من بیاید و آن کس که از آن رویگردان است سر خود گیرد و برود."(4)

اینها همه از آن جهت است که سیدالشهداء علیه السلام فقط برای خدا قدم برمی‎دارد و جز به هدایت و آگاه کردن انسان‎ها نمی‎اندیشد. در فرازی دیگر امام را می‎بینیم که خود وارد خیمه عبیدالله بن حر جعفی می‎گردد و او را به یاری دعوت می‎کند امام چون پاسخ مثبتی نمی‎شنود می‎فرماید: اگر ما را یاری نمی‎کنی از آن بترس که جزء کشندگان ما باشی، که اگر کسی شاهد یاری خواستن ما باشد و به یاری ما برنخیزد، خویشتن را به هلاکت انداخته است.

نافرمانی پروردگار متعال که جلوه‎اش در عدم نصرت و یاری برگزیده الهی در زمین می‎باشد، عواقبش آنقدر برای امام دردناک است، که می‎کوشد حتی اگر کسانی حاضر به دفاع از امام نیستند، حداقل در مقابل او هم نباشند، آری حسین علیه السلام می‎خواهد راهی به هدایت بگشاید و یا حداقل راهی بر جنایت ببندد.

چنین رفتارهایی جز از وجودی الهی که تجسم بندگی خد است نمی‎تواند به منصه ظهور برسد. آنگاه که امام در برابر سپاه حر قرار می‎گیرد - اولین کسی که راه را بر امام بسته است - اگر غلبه بر دشمن هدف نهایی امام بود، می‎بایست جنگ از این نقطه شروع می‎شد و طبعاً غلبه و پیروزی امام و یاران شجاع و جنگجویش بر این گروه اندک به راحتی امکانپذیر بود، اما حضرت اینگونه عمل نمی‎کنند، بر عکس وقتی لشکریان حر فرا می‎رسند امام رو به جوانان خود کرده می‎فرمایند: اینان را سیراب کنید و تشنگی‎شان را برطرف نمایید و اسب‎هایشان را هم آب بدهید. و چون یکی از سواران سپاه حر، از فرط دستپاچگی نتوانست آب بنوشد و آب همواره از دهانه مشک بیرون می‎ریخت، ایشان خود دهانه مشک آب را برگردانید و آنقدر درنگ کرد تا فرد سیراب شود. (5)

محرم، امام حسین علیه السلام

اگر از حسین علیه السلام تنها همین یک حرکت در تاریخ باقی بود، جا داشت که بگوییم او به حیات آن انسان‎های گمراه می‎اندیشید و به دنبال آن بود که با تجلی همه صفات کمالش، ایشان را با حقیقتی که چشم به روی آن بسته بودند، آشتی دهد. در هنگام نماز در برابر لشکر دشمن قرار می‎گیرد و می‎فرماید: ای مردم به خاطر اتمام حجت در پیشگاه خدای عز و جل و نیز خود شما می‎گویم که من به سوی شما نیامده‎ام مگر هنگامی که نامه‎های شما به من رسید و پیغام‎گزارانتان آمدند که به نزد ما بیا، ما را راهبری نیست، اکنون اگر شما بر آن قرار هستید، من آمده و آماده‎ام تا پیمان خود را تازه کنید و چنانچه این کار را نمی‎کنید من از همین راه که آمده‎ام به جای خویش باز خواهم گشت. (6)

اما واقعیت این است که حادثه عاشورا، چکیده داستان کوشش همه انبیاء در مسیر هدایت بشر است، اگر قرار شود همه تلاش‎های انبیاء و اوصیاء الهی در مسیر هدایت بشر را در یک جا جمع کنیم و در یک صحنه تاریخ نشان دهیم، جلوه بارز آن همان حرکت امام حسین علیه السلام در کربلاست.

چون شنوندگان از آن نامه‎ها اظهار بی‎اطلاعی کردند، امام خورجین‎های پر از نامه را در برابرشان خالی کرد، تا شاید به یاد آوردن دعوتی که با هزاران نامه صورت گرفته بود، آنان را به ادای حقی که بر گردن دارند و مسئولیتی که از آن می‎گریزند، وا دارد. آنگاه که در روز تاسوعا دشمن قصد آغاز حمله کرد، امام به رشیدترین سرباز خود ابوالفضل العباس فرمان می‎دهد که از دشمن برای آنان یک شب دیگر مهلت بخواهد. گرچه در فلسفه‎ این امر خود امام می‎فرماید:

به نزد ایشان برگرد و اگر می‎توانی یک امشبی را از آنها مهلت بگیر تا خدایمان را نماز گزاریم و استغفار کنیم، چه خدا می‎داند که من نماز به درگاه او و تلاوت قرآن و دعا و مناجات و استغفار به پیشگاه او را دوست دارم. (7)

اما این مهلت خواستن یک وجه دیگر نیز داشت و آن این که حسین علیه السلام یک شب برای خود مهلت می‎خواهد تا با نماز و دعا و مناجات وداع کند و برای دشمن مهلت می‎خواهد که شاید کسی باز گردد و هدایت شود!

آری آن جلوه هدایت همه انبیاء، حال که یوم الفصل را نزدیک می‎بیند، آرزوی طولانی بودن زمان را در دل دارد که شاید در این فرصت‎ها دلی بلرزد، چشمی بینا گردد و حق را بیابد.

آنچه قلب حسین علیه السلام برای آن می‎تپد، واقعیت داشت، در حقیقت حر، ساخته این یک شب مهلت است، که اگر این شب نبود شاید حرّی هم ساخته نمی‎شد.

محرم، امام حسین علیه السلام

تحولی که در درون حُر بن یزید ریاحی به وقوع پیوست، حرکت از نهایت زشتی و پلیدی به اوج زیبایی و اطاعت پروردگار متعال بود. نقطه‎ای که بشریت تا ابد با نگاه به آن می‎گوید: «یا لیتنا کنا معکم.»

حتی وقتی در ابتدای جنگ، دشمن رجزهای ناپسند و اهانت آمیز می‎خواند، مسلم بن عوسجه رو به امام کرد و گفت: شمر در تیررس من است و نشانه‎ام خطا نمی‎رود، اجازه دهید تا او را از پای درآورم.

امام پاسخ می‎دهند: من نمی‎خواهم آغاز کننده جنگ باشم.(8) چرا امام حسین علیه السلام نمی‎خواهد آغاز کننده جنگ باشد؟ از آن جهت که او برای جنگ نیامده، او برای ادای رسالت بزرگ هدایت، آمده است. او برای رساندن پیام حق، نور بخشیدن به قلب‎ها و شکستن قساوت‎ها آمده است. چیزی که بشریت به آن توجه نکرد و از آن بی‎بهره ماند.

به راستی کدامین جنگ در تاریخ است که فرمانده آن در وسط میدان خطبه خوانده و سخنرانی کند؟!

امام باید در حساس‎ترین زمان حرکت خویش به کربلا را آغاز کند، درست در لحظه‎ای که همگان برای انجام مراسم حج تمتع لبیک گویان عازم عرفات هستند، حرکتی خلاف همه موج‎های انسانی، همه به سوی عرفات می‎شتابند و او به سوی کربلا، و این بزرگ‎ترین علامت سوالی بود که آن هادی بزرگ می‎توانست در کنار خانه هدایت که به تعبیر قرآن «اول بیت وضع للناس للذی  ببکة مبارکاً و هدی للعالمین» است، باقی گذارد.

پر فراز و نشیب‎ترین و سخت‎ترین لحظات جنگ در این روز حاوی دو خطبه از سیدالشهداء علیه السلام با حالاتی بسیار شگفت‎انگیز است. خطبه اول با این کلام آغاز می‎شود: "ای مردم سخن مرا بشنوید و در جنگ با من شتاب نکنید. تا شما را بر اساس حقی که بر من دارید موعظتی در خور کرده باشم." کدام فرمانده جنگ است که در صحنه خونریزی و قساوت و دشمنی از حقی که دشمن بر گردن او دارد سخن بگوید؟ در همه جنگ‎ها هدف اول غلبه و پیروزی و ایجاد فشار روحی بر دشمن است اما در این حادثه از ابتدا تا انتها هدف هدایت است و نه هیچ چیز دیگر. اگر جنگ‎های پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام را استثناء کنیم، حسین علیه السلام تنها فرمانده جنگ در تاریخ است که بیش از آن که طالب کشتن دشمن باشد، طالب هدایت آنهاست و بیش از آن که از نابودی آنها شاد شود، از هدایت ایشان شاد است.

آیا به راستی حسین علیه السلام را شناخته‎ایم؟ آیا همه آنچه در عاشورا متجلی گشته است را چشمان ما دیده‎اند؟ آیا به خود ظلم نکرده‎ایم اگر عاشورا را در دلخراشی و سوزناک بودن آن خلاصه کنیم؟ باور کنیم که بر مظلومیتی گریستیم که در آن به جز مظلومیت، حقایق دیگری نیز بوده است که ما از آن غفلت کرده‎ایم، غفلتی که بیش از آن مظلومیت باید بر آن گریست.

در این دو خطبه حسین علیه السلام دو پیام دارد: ابتدا معرفی خود:

«ای مردم به دودمان من بنگرید که من کیستم؟ آن وقت ببینید آیا ریختن خون و پایمال کردن حرمت من بر شما رواست؛ آیا من فرزند دختر پیامبر شما نیستم؟ آیا فرزند آن کسی که نخستین بار رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله را تصدیق کرد نمی‎باشم؟ آیا من یکی از دو سرور جوانان بهشت نیستم که رسول خدا صلی الله علیه و آله بدان اشاره فرموده است؟

سپس امام به معرفی هدف خود می‎پردازد: حالات امام در این خطبه قابل توجه است. سوار بر مرکب، قرآن را گشوده و بر سر نهاده و در برابر سپاه دشمن می‎فرماید:

محرم، امام حسین علیه السلام

«ای مردم بین ما و شما این کتاب خدا و سنت جدم داور باشد، ای تارکان قرآن و تحریف کنندگان مضامین آن، وای بر شما آیا اینان را یاری می‎دهید و دست از یاری ما می‎کشید؟... این را بدانید که زنازاده فرزند زنازاده، مرا در بین دو امر قرار داده است. یا شمشیر را بپذیرم یا تن به خواری و ذلت بدهم، هیهات من الذله. نه خدا، نه پیامبر و نه مومنان هرگز رضا نمی‎دهند که فرمانبرداری از فرومایگان را در عوض شهادت افتخارآمیز انتخاب کنم.

در کنار قبر جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله ایستاد و فرمود: "درود بر تو ای رسول خدا، من حسین پسر فاطمه، پسر کوچک تو و پسر دختر تو و سبط تو و یکی از دو ثقلی هستم که در میان امتت به یادگار گذاشته‎ای، ای پیامبر خدا، گواه باش که آنها مرا یاری نکردند، جانبم را فرو گذاشتند و از من نگهداری نکردند. این شکایت من به توست تا آنگاه که به محضر تو که صلوات خداوند بر تو باد برسم. سپس به نماز ایستاد و تا طلوع فجر در حال رکوع و سجود بود. "

سید قطب در این باره می‎نویسد: "هیچ خطبه‎ای نتوانست قلب‎ها را به سوی افکار بزرگ شوق دهد و میلیون‎ها انسان را به سوی اعمال بزرگ بکشاند، جز خطبه آخرین حسین علیه السلام که با خون خود آن را امضا کرد."(9)

گویا که اینجا پیامبر صلی الله علیه و آله است که در چهره حسین به میدان آمده است که خداوند تبارک و تعالی در توصیف او می‎فرماید: «لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم و بالمومنین رووف رحیم.» این آیه شریفه رسول خدا صلی الله علیه و آله را به چند صفت می ستاید: رسولی از میان خودتان که رنج شما بر او گران است، در هدایت شما حریص است و نسبت به مومنین رافت و رحمت دارد.

و اینک این حسین علیه السلام است که پس از پنجاه سال به تفسیر عملی وجودِ فراموش شده پیامبر صلی الله علیه و آله برخاسته است، تا یک بار دیگر حقیقتی را که پیامبر صلی الله علیه و آله بر آن تاکید فرموده بود را اثبات نماید که:«حسین منی و انا من حسین.»

آری پیامبر صلی الله علیه و آله، حسین را تعریف کرد و حسین علیه السلام پیامبر را.

اگر از این دریچه به رفتار امام بنگریم و اگر عاشورا را در این وجه بسیار درخشان و در عین حال مغفول آن، نظاره‎گر باشیم، شاید بتوان تفسیر دیگری از همه حوادث آن داشت.

اگر حبیب بن مظاهر پیرمرد، در زمره اولین افراد به میدان فرستاده می‎شود از آن جهت است که شاید از محاسن سفید او شرم کنند. اگر وداع با کودک شیرخواره در حضور همگان انجام می‎شود، شاید برای آن است که با دیدن طفل تشنه، قلبی بلرزد و دلی به درد آید و آبی برای کودک ... و از این راه هدایتی تحقق یابد.

محرم، امام حسین علیه السلام

و اگر در آخرین لحظات جنگ و نبرد امام، لباسی که برای خود طلب می‎کند، شکافته، و مایل است آن را پاره بر تن کند – به گونه‎ای که هیچ یک از ائمه در زمان حیاتشان به تن نکردند – شاید بدان جهت است که باز هم حسین علیه السلام به هدایت می‎اندیشد و به این که راه خباثتی بالاتر را بر آن گمراهان ببندد، چرا که بیم آن می‎رفت، دنیا طلبانی که مادیات، چشمانشان را کور کرده بود. به بهانه به دست آوردن غنائم به بدن مطهر امام تعرض کرده حریم او را بشکنند و شاید لباس بی ارزش بتواند مانع این حرمت شکنی گردد.

چون به امام پیشنهاد کردند که همچون دیگران از بیراهه عازم مکه گردد نپذیرفت و قدم در جاده اصلی نهاد. اینها همه از آن رو بود که امام حسین علیه السلام در اولین گام‎های خود به روشنگری و هدایت مردم می‎اندیشید، تا کسی نباشد که هدف امام، راه امام و نحوه خروج ایشان بر او آشکار نباشد، او از راه اصلی حرکت کرد تا همگان او را ببینند و ندای او را بشنوند، حتی انتخاب مکه آن هم در ماه‎های پر ازدحام از شعبان تا ذی الحجه هم برای ترسیم راهی روشن بود، اگر حسین علیه السلام به غیر از مکه به مکانی دیگر رفته بود آیا ندای او به همگان می‎رسید؟

اما دریغا که آن خبیثان بر آن بودند که «اسفل السافلین» را در دنیا نشان دهند.

آری همه آنچه حسین علیه السلام در جای جای این حادثه عظیم نشان داد و برای آن لحظه‎ای آرام نداشت همان بود که خود در هدف قیامش بیان فرمود:

«خدایا تو می‎دانی که آنچه از ناحیه ما صورت گرفت، رقابت در کسب قدرت یا فزون‎طلبی و چشم‎داشت به نعمت‎های بیشتر دنیا نبود. بلکه برای آن بود که نشانه‎های دین تو را بازگردانیم، پرچم اصلاح را برافرازیم تا بندگان ستمدیده‎ات در ایمنی قرار گیرند و واجبات و احکام و سنت‎های تو عملی گردد.»(10)

آری به بلندای تعریفی که سیدالشهداء علیه السلام از توحید کرد چه کسی بیان کرده است؟ این عرصه بندگی خدا، که امام حسین علیه السلام در روز عاشورا امتحان داد و در آن سربلند و پیروز گردید در همه عالم اثر کرد. چرا که آنچه وجودش بیش از همه در آن می‎درخشید «جلوه هدایت» آن هم نه فقط برای دوستان که برای دشمنان نیز بود.

محرم، امام حسین علیه السلام

با این نگاه بر این باوریم که عاشورا قادر است یک انسان مادی را به یک انسان الهی تبدیل کند و او را از درون دگرگون سازد. همانگونه که آیات قیامت در قرآن می‎تواند روح انسان را صیقل داده و او را از مرز کفر به مرز ایمان بکشاند، کربلا نیز قادر است انسان را از ورطه مادیت جدا کند و به اوج معنویت پیوند دهد. همچنان که درباره حُر اتفاق افتاد.

در حقیقت حُر اولین اثر کربلایی است که هنوز همه حوادث آن به وقوع نپیوسته است!! اگر کربلای ننوشته، قادر است حُر را با وجود همه امکانات و مظاهر دنیایی اینگونه متحول سازد، پس آثار کربلای تام و کامل که در جای جای آن نور هدایت می‎درخشد، چگونه خواهد بود؟

کربلایی که سرانجامش سر بریده حسین علیه السلام است که به مصداق «طبیب دوّار بطبه» در کوچه پس کوچه‎های کوفه و شام، با تلاوت قرآنش، چهره خونینش و نگاه حریص بر هدایتش، حرف‎هایی زد که قلب‎ها را نه فقط در آن زمان، بلکه تا آخرین روز حیات بشر تکان داد و متوجه حق نمود.

و همین مُهر پایان ادای رسالت عظیم هدایت در عاشورا بود. رسالتی که درهای بهشت را به روی انسان زمینی گشود و مرز تفکیک حق از باطل شد. به طوری که می‎توان با ترسیم همه ابعاد عاشورا، همه ابعاد اسلام را مطرح کرد.

رسالتی که برای معرفت و شناخت آن مکلف به احیای عاشورا گشتیم، که احیای انسان و عالم به احیای آن است.

اللهم ارزقنا زیارة الحسین فی الدنیا و شفاعته فی الاخرة و السلام علیکم و رحمة الله برکاته .  

 

                                                                                                                     

پی‎نوشت‎ها:

1- مقتل خوارزمی، ج1، ص 186.

2- ارشاد شیخ مفید، ص 184.

3- مقتل خوارزمی، ج1، ص 192.

4- تاریخ طبری، ج6، ص 219.

5- انساب الاشراف بلاذری، ص 168.

6- تاریخ ابن اثیر، ج 4، صص 9 تا 12 .

7- ارشاد شیخ مفید، صص 205 تا 210 .

8- ویژگی‎های دو مکتب در اسلام، علامه عسکری، ج 3، ص 138 .

9- همان، ص 151 .

10- تفسیر فی ظلال القرآن، سید قطب، آیه 51 سوره غافر



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ادمیــن ( دوشنبه 89/9/22 :: ساعت 8:30 صبح )
»» السلام ، السلام

السلام ، السلام

حرم امام حسین علیه السلام

السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا
ای که پاینده شد ، از تو دین خدا
از کعبه شد جدا سیدالشهداء
به قربانگاه عشق، می‌رود از منا
حسین فاطمه ، عزیز مصطفی
نور چشم علی ، همتای مجتبی
السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا
ای که پاینده شد ، از تو دین خدا
پیوسته بر لبش ، لبیک و یاربش
یار همراز او ، قهرمان زینبش
همگامی با وفا ، در نماز شبش
همناله ، همنوا ، در هنگام دعا
السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا
ای که پاینده شد ، از تو دین خدا
آماده کن بستر ، بر سبط پیغمبر
راهت گل افشان کن ، در مقدم اکبر
ای آغوش مهرت ، مهد علی اصغر
رقیه مهمان است ، منزل کن مهیا
السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا
ای که پاینده شد ، از تو دین خدا
خون مبارزین ، رویت کند رنگین
ای خاک تو مهر ، نماز مصلین
داری عجب آبی ، آب حیات است این
آید لب فرات ، یک تشنه لب سقا
السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا
ای که پاینده شد ، از تو دین خدا
ای ماه محرم ، ماه خون و شمشیر
ای روز عاشورا ،تو روز عشق و تکبیر
انقلاب ایران ، دارد ز تو تأثیر
گلگون ز شهیدان ، شد بهشت زهرا
السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا
ای که پاینده شد ، از تو دین خدا
هر مکان کربلاست ، هر زمان عاشوراست
رشته مهر او ، رمز وحدت ماست
ماتمش جاویدان ، پرچم او بر پاست
«حجت بن الحسن» ، گرید در این عزا
السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا
ای که پاینده شد ، از تو دین خدا



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ادمیــن ( دوشنبه 89/9/22 :: ساعت 8:24 صبح )
»» و اینک محرم از راه میرسد

 

و اینک محرم از راه میرسد

صدای پای کاروانیان است می شنوی ؟
مظلومان آل ابراهیم را میگویم آمدند...

 

 

 

آسمان آبی بود و زمین مدینه از هرم سوزان خورشید تفتیده، و اینجا محله بنی هاشم .

حسینم! برادر! شنیده ام که قصد سفر داری، منم ، محمد، زاده حنفیه

ای سوار سرگران، کم کن شتاب              جان من لختی سبکتر زن  رکاب

جان برادر تو بهترین و عزیزترینی و من در پند تو سزاوارترین.

یگانه هستی! قدری درنگ کن! راه سخت است و نا هموار، و اهریمنان در کمین نشسته اند، مبادا فریب اهل عراق، ستون خیمه علویان را واژگون سازد ؟

جان جانان! چون دل به راه سپرده ای؛ لااقل از راهی سفر کن که عبد الله زبیر بدان سو رفت، تا گرفتار گرگان بنی امیه نگردی .

 و حسین، زاده فاطمه در پاسخ  می گوید : برادرم محمد؛ به سوی مکه می روم و از سرزمین حرام به سوی دل روانه خواهم شد .

نیایم "رسول گرامی اسلام" را در رویایی راستین دیدم که می فرمود: حسین به سوی خدا بشتاب ، خدای بزرگ چهره لاله گون تو را می خواهد ، در حالی که خاندانت در دست همراهیان ابلیس گرفتارند ، دست هایشان بسته و در روی شتران بدون کجاوه به این سو و آن سو رهسپار .

و اکنون روز یکشنبه 28 رجب المرجب سال 60 هجری قمری است و امام علیه السلام راهی مکه می شود.

زمین خشک و سوزان و بیابان از فرط تشنگی تلظی می کند قافله در حرکت است ، امیر کاروان بی امان، چون شیری غران به گرد کاروان می نگرد .

پنج روز کاروان در سینه تفتیده بیابان و صحرایی سوزان .

از یک سو "ذو الحلیفه" و مردان و احرامیان و از سوی دیگر دزدان و حرامیان از آل ابی سفیان .

و اینک شب جمعه سوم شعبان المعظم سال شصت هجری قمری امام علیه السلام و همراهیان با جسمانی خسته و بی امان به بیت الله الحرام می رسند و چهار ماه و شش روز در مکه مکرمه ؛ مَحرم حرم می گردند .

مردمان در این ایام به زیارت امام می آیند ، عبد الله ابن مطیع عدوی به حضرتش عرض می کند فدایت گردم کوفه سرزمین بد یمنی است مبادا به آن سو رهسپری .

نیایم "رسول گرامی اسلام" را در رویایی راستین دیدم که می فرمود: حسین به سوی خدا بشتاب ، خدای بزرگ چهره لاله گون تو را می خواهد ، در حالی که خاندانت در دست همراهیان ابلیس گرفتارند ، دست هایشان بسته و در روی شتران بدون کجاوه به این سو و آن سو رهسپار .

کوفیان بودند که خون بابت را بر زمین جاری کردند و پشت برادرت را خالی ساخته و به آن آقای بنی هاشم نیرنگ روا داشتند .

مولای من در حرم بمان بدرستیکه تو آقای عرب هستی و در تمام حجاز هماوردی برای تو نیست ، بخدا قسم اگر از میان ما بروی بنده دستان امویان خواهیم شد .

امروز روز ترویه است آقای خوبان و سرورجوانان بهشت در صحرای عرفات بر فراز جبل الرحمه با خدای بزرگ نجوا می کند : « اللهم انی ارغب الیک و اشهد بالربوبیته لک مقراً بانک ربی » خدایا من مشتاق توام و گواهی می دهم به پرودگاریت و اقرار می کنم که تو پروردگار منی .

روز ترویه ،وادی عرفات و حسین تنها با «خدای حسین» معبود من بنده ات در آستان تست و از فرط عشق گویا که در فناء تو فانی گشته است .

و بدینسان وعده الهی نزدیک می شود زاده اسماعیل به مذبح می رسد .

آی کاروانیان این جا کجاست ؟

عطش و آتش بردل غربت طعنه می زند و سنگ ریزه های سوزان کویر بر دلتنگی و خستگی کاروان نیشتر و بدنهای مالامال از تشنگی و گرسنگی آنان را می آزارد.

خورشید غروب دوم محرم ، به آرامی خود را در سینه افق جای می دهد ، سکوت بر کاروان سایه افکنده باز صدایی دوباره می پرسد اینجا کجاست ؟

پاسخی خسته می آید: اینجا ساحل فرات است.

نام دیگرش چیست ؟

مولای من نینوا ، غاضریه ، شفیه.

 نه؛ نه؛ نام دیگری هم دارد؟

فریادی در سینه خفته به پاسخ می نشیند آقای من اینجا کربلاست.

 آری حسین به کربلا می رسد ودل کویر را در تب و تاب می اندازد . آسمان نیز چهره در هم کشیده است .

زمین بغض خود را فرو می برد و فرات بی صدا به گریه می نشیند .

سیاهی شب با سپیده صبح در می آمیزد صدای چکاوکان مرگ به گوش می رسد.

ای سیاهی کیستی که راه را بر ما بسته ای ؟

 منم حر پسر یزید ریاحی.

آقا!! از جانب عبید گماشته ام ، راه کوفه بر شما بسته است .

 چند روزی بدین منوال گذشت، سپاهیان ایمان ، همراه با سپاه کفر رو به سوی یک خدا داشتند ، در صدر دو سپاه یک پیشوا به امامت می ایستاد و آن حسین زهرا بود.

اما ابلیس را نماینده ای بود در کوفه که سرشت او با قساوت و خونخوارگی پیمان بسته بود ،همو نامه ای به سوی حر گسیل داشت که : راه را بر حسین سد نما و آنان را به سوی دشت سوزان کربلا روانه و آب را بر آنان ببند و عرصه را بر آنان تنگ ساز .

یگانه هستی! قدری درنگ کن! راه سخت است و نا هموار، و اهریمنان در کمین نشسته اند، مبادا فریب اهل عراق، ستون خیمه علویان را واژگون سازد ؟

حال کاروانیان به کربلا رسیدند حضرتش فرمود«اللهم انی اعوذ بک من الکرب و البلاء » 

بـــــار بگشـــــایید اینجـــــــا کربلاست

آب و خاکـــش با دل و جان آشنــاست

السّــــــــــلام ای سرزمین کـــربــــــلا

السّــــــــــلام ای منــزل و مـــأوای مـا

السّــــــــــلام ای وادی دلجوی عشق

وه چه خوش می آید اینجا بوی عشق

السّــــــــــلام ای خیمه گاه خواهـــرم

قتلگـــــــاه جــــانگـــــــــداز اکبــــــــرم

کــــــــــــربلا گــــــهواره اصغر تـــــویی

مقتـــــــل عباس نـــــــــام آور تــــویی

آمـــــــــــدم آغــــوش خود را بــــاز کن

بستــــــــــر مـــهمان خود را ســاز کن...

قافله شهادت در دل غاضریه خیمه می زند امام می فرماید : بخدا قسم اینجا شهادتگاه ماست کودکان ما را در این وادی به اسارت می برند و جگر گوشه هایمان در این وادی به خاک و خون می غلتند .

نفیر مرگ با آمدن پسر سعد بن ابی وقاص به صدا در می آید .

قاصد نفرت و غیض به سوی امام می آید چرا به عراق آمده اید؟

امام در پاسخ می فرماید عراقیان خود مرا با نگاشتن نامه خوانده اند اکنون اگر از آمدن من کراهت دارید به حجاز باز می گردم ، "عمر" نامه ای به ابن زیاد نوشت و ماجرا را گزارش کرد ، آن کور دل دنیا و آخرت در پاسخ گفت:حال که چنگالهای ما به سوی او نشانه رفته است امید بازگشت به حجاز دارد؟

دیگر راهی برای او نمانده است .

صدای نفیر بلند و بلند تر می شود .

و ناگهان هاتفی از آسمان بانگ بر می آورد: قتل الحسین بکربلا عطشاناً ....

 

تبیان 

دین و اندیشه

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ادمیــن ( دوشنبه 89/9/22 :: ساعت 8:23 صبح )
»» گام به گام با کاروان کربلا

کاروان‌ کربلا پس‌ از وداع‌ با پیامبر اکرم و حضرت‌ زهرا و امام‌ مجتبی‌(علیهم السلام) شب‌ یکشنبه‌ بیست‌ و هشتم‌ رجب‌ سال‌ شصت‌ هجری‌ مدینه‌ را به‌ سوی‌ مکه‌ ترک‌ نمودند. امام‌ حسین‌(علیه‌السلام) از بیعت‌ با یزید خودداری‌ کرده‌ و شبانه‌ همراه‌ خانواده‌ خویش‌ از مدینه‌ به ‌مکه‌ حرکت‌ نمود. یک‌ جامعه‌ نمونه‌ در این‌ کاروان‌ متجسم‌ بود. در دل‌ تاریکی‌ از کوره‌راه‌های‌ بیابان‌ها گذر کردند و منزل‌ به‌ منزل‌ راه‌ سپردند.

یک‌ ماه‌ و چند روز از بیابان‌ها و کوهستان‌ها گذشتند و در هر منزل‌ از خود، ردّی‌ از روشنایی‌ و کرامت‌ باقی‌ نهادند. روز سوم‌ شعبان‌ سال‌ شصت‌ هجری‌ درست‌ در روز میلاد امام‌ حسین‌ (علیه السلام) کاروان‌ امام‌ به‌ مکه‌ رسید و در محله شعب‌ علی‌ در خانه‌ عباس‌ بن‌ عبدالمطلب‌ اقامت‌ گزید. مردم‌ مکه‌ به‌ استقبال‌ و دیدار خاندان‌ پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمدند. در این ‌ایام‌ که‌ در آستانه‌ برگزاری‌ مراسم‌ حج‌ بود بسیاری‌ از مسلمانان‌ از سراسر قلمرو اسلامی‌ به‌ مکه‌ می‌آمدند و این‌ فرصت‌ مناسبی‌ برای‌ امام‌ حسین(علیه‌السلام) و خاندان‌ پیامبر بود تا با مردم‌ صحبت‌ کنند و نسیم‌ آزادی‌ در مکه‌ وزیدن‌ گیرد.

از سوم‌ شعبان‌ تا هشتم‌ ذی‌ الحجه‌ که‌ امام‌ حسین(علیه السلام) از مکه‌ به‌ قصد کوفه ‌عزیمت‌ نمود بیش‌ از چهار ماه‌ در مکه‌ اقامت‌ داشتند. در این‌ مدت‌، مردم‌ گروه‌ گروه‌ با امام‌حسین‌(علیه السلام) تماس‌ می‌گرفتند و ابراز وفاداری‌ و حمایت‌ می‌کردند.

در دهم‌ رمضان‌ نامه‌ای‌ از سران‌ و اعیان‌ کوفه‌ به‌ امام‌ حسین‌ (علیه السلام) رسید که‌ در آن ‌نامه‌ از امام‌ دعوت‌ شده‌ بود به‌ کوفه‌ برود تا کوفیان‌ به‌ رهبری‌ امام‌ با یزید بجنگند.

امام‌ در پاسخ‌ نامه‌های‌ مکرر سران‌ و مردم‌ کوفه‌، مسلم‌ بن‌ عقیل‌ (پسر عموی ‌خود) را به‌ کوفه‌ فرستاد تا میزان‌ صحت‌ گفته‌ کوفیان‌ را به‌ اطلاع‌ امام‌ برساند.

با اعزام‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ به‌ کوفه‌، هجده‌ هزار نفر از مردم‌ کوفه‌ با امام‌ بیعت‌ کردند و مسلم‌ خبر این‌ بیعت‌ و وفاداری‌ را به‌ امام‌ ارسال‌ داشت‌. لیک‌ با تغییر یافتن‌ حاکم‌ کوفه ‌وضع‌ِ مردم‌ نیز تغییر یافت‌. ابن‌ زیاد از طرف‌ یزید بن‌ معاویه‌ به‌ عنوان‌ حاکم‌ کوفه‌ انتخاب ‌شد و با فریب‌ و توطئه‌ و قتل‌ و کشتار، مردم‌ِ کوفه‌ را از همراهی‌ با مسلم‌ باز داشت‌ تا جایی ‌که‌ مسلم‌ در یک‌ جنگ‌ نابرابر به‌ تنهایی‌ با سربازان‌ ابن‌زیاد جنگید و سرانجام‌ دستگیر و به‌ شهادت‌ رسید.

همزمان‌ با این‌ واقعه‌ و مطلع‌ شدن‌ یزید از نهضت‌ امام‌ حسین‌ (علیه السلام) و فعالیت‌های ‌ایشان‌ سپاهی‌ را به‌ فرماندهی‌ عمر بن‌ سعد جهت‌ دستگیری‌ یا قتل‌ امام‌ حسین‌ (علیه السلام) به ‌مکه‌ اعزام‌ نمود و امام‌ وقتی‌ از ماجرا آگاه‌ شد دیگر نتوانست‌ منتظر رسیدن‌ نامه‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ باشد و ناچاراً در هشتم‌ ذی‌ حجه‌ مکه‌ را به‌ قصد کوفه‌ ترک‌ نمود.

حرکت‌ کاروان‌ امام‌ از هشتم‌ ذی‌ حجه‌ تا دوم‌ محرم‌ که‌ به‌ کربلا رسید، حرکتی‌ بود برای‌ بیدار نمودن‌ انسان‌های‌ تمامی‌ تاریخ‌. این‌ کاروان‌، منزل‌ به‌ منزل‌ راه‌ می‌سپرد تا آمیزه‌ای‌ از عظمت‌ و عزت‌ و مظلومیت‌ را بر صفحات‌ تاریخ‌ بنگارد و سرانجام‌ این‌ کاروان ‌در دهم‌ محرم‌ 61 هجری‌ حماسه‌ای‌ را آفرید، حماسه‌ عشق‌، حماسه‌ هویت‌ انسانی‌، حماسه‌ عاشورا.

روز شمار این‌ حماسه‌، شمارش‌ لحظاتی‌ است‌ که‌ انسان‌هایی‌ عاشق‌ از فراز این ‌روزها به‌ معراج‌ رفتند و در هر منزلی‌ از خود خاطره‌ای‌ به‌ جای‌ نهادند، خاطره‌ای‌ که‌ هر قصه آن‌ درسی‌ از عزت‌ نفس‌ و کرامت‌ ذاتی‌ انسان‌ کامل‌ امام‌ حسین‌ (علیه السلام) می‌باشد.

 

روزشمار فاجعه‌ کربلا

 

پانزدهم‌ رجب‌ 60 ه.ق‌:

- مرگ‌ معاویه‌ و شروع‌ خلافت‌ یزید بن‌ معاویه‌

ـ نامه‌ یزید به‌ والی‌ مدینه‌ جهت‌ اخذ بیعت‌ با امام‌ حسین‌ (علیه السلام).

 

اواخر رجب‌ 60 ه.ق‌:

- رسیدن‌ نامه‌ یزید به‌ والی‌ مدینه‌ و عدم‌ بیعت‌ امام‌ حسین(علیه السلام) ‌با یزید.

 

بیست‌ و هشت‌ رجب‌ 60 ه.ق‌:

حرکت‌ امام‌ حسین‌ (علیه السلام) از مدینه‌ به‌ سوی‌ مکه‌ (روز یکشنبه‌)

محرم

 

سوم‌ شعبان‌ 60 ه.ق‌:

ورود امام‌ حسین‌ (علیه السلام) به‌ مکه‌ و سکونت‌ آن‌ حضرت‌ و خاندانش‌ در خانه‌ عباس‌ بن‌ عبدالمطلب‌. (حضور امام‌ در مکه‌ مدت‌ چهار ماه‌ و چند روز بوده‌ است‌).

 

دهم‌ رمضان‌ 60 ه.ق‌:

وصول‌ نامه‌ مردم‌ کوفه‌ به‌ امام‌ حسین(علیه السلام) توسط‌ عبدالله‌ بن ‌سبع‌ الهمدانی‌ و عبدالله‌ بن‌ وال‌ تمیمی‌.

 

دوازدهم‌ رمضان‌ 60 ه.ق‌:

وصول‌ یکصد و پنجاه‌ نامه‌ از کوفه‌ به‌ امام‌ حسین(علیه السلام) توسط‌ قیس‌ بن‌ مسهر و عبدالرحمن‌ بن‌ عبدالله‌ و عمارة بن‌ عبید.

 

چهاردهم‌ رمضان‌ 60 ه.ق‌:

وصول‌ نامه‌ سران‌ و مردم‌ کوفه‌ به‌ امام‌ حسین(علیه السلام) توسط‌ هانی‌ بن‌ هانی‌ السبیعی‌ و سعید بن‌ عبدالله‌ النخعی‌.

 

پانزدهم‌ رمضان‌ 60 ه.ق‌:

- حرکت‌ جناب‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ به‌ سوی‌ کوفه‌.

ـ ارسال‌ نامه‌ توسط‌ امام‌ به‌ رؤسای‌ بصره‌.

 

پنجم‌ شوال‌ 60 ه.ق‌:

ورود جناب‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ به‌ کوفه‌ و بیعت‌ هیجده‌ هزار از مردم‌ کوفه‌ با مسلم‌.

 

هشتم‌ ذی‌ حجه‌ 60 ه.ق‌:

- ورود عمر بن‌ سعد با لشکری‌ انبوه‌ به‌ مکه‌ برای ‌دستگیری‌ امام‌ حسین(علیه السلام) (چهارشنبه‌)

ـ حرکت‌ امام‌ از مکه‌ به‌ سوی‌ کوفه‌.

ـ ورود ابن‌ زیاد به‌ کوفه‌ و محاصره‌ قصر ابن‌ زیاد توسط‌ مسلم‌ و یارانش‌.

 

نهم‌ ذی‌ حجه‌ 60 ه.ق‌:

- توطئة‌ ابن‌ زیاد و پراکنده‌ شدن‌ یاران‌ مسلم.‌

ـ جنگ‌ مسلم‌ با سپاه‌ ابن‌ زیاد.

ـ هواخواهی‌ عباس‌ بذائی‌ (قره‌داغی‌) از مسلم‌ و شهادت‌ او به‌ دست‌ سربازان‌ ابن‌زیاد.

ـ شهادت‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ و هانی‌ بن‌ عروه‌ در کوفه‌ به‌ دستور ابن‌ زیاد.

ـ فرود آمدن‌ کاروان‌ امام‌ در «ابطح‌» و پیوستن‌ ابن‌ ثبیط‌ بصری‌ و فرزندانش‌ به ‌امام‌.

ـ فرود آمدن‌ کاروان‌ امام‌ حسین(علیه السلام) در مکانی‌ به ‌نام‌ «تنعیم‌» در دو فرسنگی‌ مکه‌.

ـ فرود آمدن‌ امام‌ در «صِفاح‌» و دیدار فرزدق‌ شاعر با امام‌.

ـ فرود آمدن‌ کاروان‌ امام‌ در «وادی‌ العقیق‌» و پیوستن‌ عون‌ و محمد فرزندان‌ حضرت‌ زینب‌ (علیهاالسلام) به‌ کاروان‌ امام‌.

ـ فرود آمدن‌ امام‌ در «وادی‌ الصّفرا».

ـ فرود کاروان‌ امام‌ در «ذات‌ عِرق‌» و پیوستن‌ گروهی‌ از مسلمانان‌ به‌ امام‌.

ـ فرود کاروان‌ امام‌ در «حاجِر» در ناحیه «بطن‌ الرمه‌» و نوشتن‌ نامه‌ای‌ به‌ مسلم‌ بن ‌عقیل‌ و شیعیان‌ کوفه‌ و ارسال‌ آن‌ توسط‌ قیس‌ بن‌ مسهر صیداوی‌.

 

پانزده‌ ذی‌ حجه‌ 60 ه.ق‌:

- فرود کاروان‌ امام‌ در «فَیْدْ».

ـ فرود کاروان‌ امام‌ در «اجفُر».

 

بیست‌ و دوم‌ ذی‌ حجه‌ 60 ه.ق‌:

- شهادت‌ میثم‌ تمار (صحابه‌ امام‌ علی علیه السلام‌) در کوفه ‌توسط‌ ابن‌ زیاد.

ـ ارسال‌ نامه امام‌ به‌ کوفه‌ توسط‌ عبدالله‌ بن‌ یقطر (برادر رضاعی‌ امام‌).

 

بیست‌ و ششم‌ ذی‌ حجه‌ 60 ه.ق‌:

- ورود کاروان‌ امام‌ به‌ «زروُد»، نزدیکی ‌«خزیمیه‌».

ـ پیوستن‌ «زهیر بن‌ قین‌» به‌ امام‌.

ـ ورود کاروان‌ امام‌ به‌ منطقه‌ «زباله‌» در نزدیکی‌ کوفه‌.

ـ رسیدن‌ خبر شهادت‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ و هانی‌ بن‌ عروه‌ به‌ امام‌.

ـ ورود کاروان‌ امام‌ به‌ «ثعلبیه‌» و توقف‌ شبانه‌ در آنجا.

ـ ورود کاروان‌ امام‌ به‌ «القاع‌».

ـ عبور کاروان‌ امام‌ از «درة‌ العقبه‌» در نزدیکی‌ بیابان‌های‌ کوفه‌.

ـ ورود به‌ «شراف‌» و توقف‌ شبانه‌ در آنجا.

محرم

 

بیست‌ و هفتم‌ ذی‌ حجه‌ 60 ه.ق‌:

- روبه‌رو شدن کاروان‌ امام‌ حسین(علیه السلام) با سپاه‌ حر بن‌ یزید ریاحی‌.

ـ قرار گرفتن‌ کاروان‌ امام‌ در دامنه‌ کوه‌ «ذو حُسَم‌ْ».

ـ جلوگیری‌ حرّ از حرکت‌ کاروان‌ امام‌ به‌ سوی‌ کوفه‌.

ـ حرکت‌ کاروان‌ امام‌ به‌ منطقه‌ «البیضه‌».

 

بیست‌ و هشتم‌ ذی‌ حجه‌ 60 ه.ق‌:

- عبور کاروان‌ امام‌ از «عُذیب‌ِ الهجانات‌».

ـ رسیدن‌ خبر شهادت‌ عبدالله‌ بن‌ یقطر در کوفه‌ به‌ دست‌ ابن‌ زیاد.

ـ عبور کاروان‌ امام‌ از قادسیه‌.

ـ فرود کاروان‌ امام‌ در «قصر بنی‌ مُقاتل‌» و توقف‌ شبانه‌ در آنجا.

 

دوم‌ محرم‌ 61 ه.ق‌:

- فرود کاروان‌ امام‌ به‌ کربلا (روز پنجشنبه‌).

ـ حرکت‌ عمر بن‌ سعد با لشکری‌ انبوه‌ به‌ کربلا.

 

سوم‌ محرم‌ 61 ه.ق‌:

- ورود سپاه‌ عمر بن‌ سعد به‌ کربلا.

 

ششم‌ محرم‌ 61 ه.ق‌:

- تجمع‌ بیست‌ هزار سپاهی‌ در سپاه‌ عمر سعد.

ـ رسیدن‌ نامه‌ ابن‌ زیاد به‌ عمر بن‌ سعد مبنی‌ بر بستن‌ راه‌ رودخانه‌ فرات‌ به‌ روی ‌کاروان‌ امام‌.

ـ آمادگی‌ گروهی‌ از قبیله‌ بنی‌ اسد برای‌ پیوستن‌ به‌ امام‌ و حمله‌ چهارصد نفر از سپاه‌ عمر سعد به‌ آن‌ قبیله‌ و کشتار آنان‌.

 

هشتم‌ محرم‌ 61 ه.ق‌:

حرکت‌ حضرت‌ عباس‌ با بیست‌ و هشت‌ نفر (یا سی‌ سوار و بیست‌ پیاده‌ با بیست‌ مشک‌ آب)‌ به‌ طرف‌ رود فرات‌ و آوردن‌ آب‌ بعد از درگیری‌ با مأموران‌ عمر بن‌ سعد.

ـ ملاقات‌ شبانه‌ امام‌ با عمر سعد.

ـ صدور فرمان‌ جنگ‌ توسط‌ ابن‌ زیاد.

 

نهم‌ محرم‌ 61 ه.ق‌:

- حرکت‌ لشکر عمر بن‌ سعد به‌ سوی‌ کاروان‌ امام‌.

ـ مهلت‌ خواستن‌ امام‌ از عمر بن‌ سعد برای‌ یک‌ شب‌.

ـ آوردن‌ امان‌نامه‌ توسط‌ شمر برای‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ و برادرانش‌ و خودداری‌ آنان‌ از پذیرفتن‌ امان‌نامه‌.

ـ آماده‌سازی‌ کاروان‌ امام‌ برای‌ جنگ‌ فردا.

 

دهم‌ محرم‌ 61 ه.ق‌:

- وقوع‌ فاجعه‌ جانسوز کربلا و شهادت‌ امام‌ حسین‌ (علیه السلام) و هفتاد و دو تن‌ از یاران‌ وفادارش‌ (جمعه‌ یا شنبه‌).

 

غروب‌ دهم‌ محرم‌:

- غارت‌ خیمه‌های‌ امام‌ و آتش‌ زدن‌ آنها.

ـ اسیر گرفتن‌ بازماندگان‌ کاروان‌ امام‌.

ـ اسب‌ تاختن‌ بر جسد شهدا.

ـ فرستادن‌ سر شهدا به‌ کوفه‌.

 

یازدهم‌ محرم‌ 61 ه.ق‌:

حرکت‌ اسرا به‌ سوی‌ کوفه‌.

 

دوازدهم‌ محرم‌ 61 ه.ق‌:

- ورود کاروان‌ اسرا به‌ کوفه‌.

ـ سخنرانی‌ حضرت‌ زینب‌ و ام‌ کلثوم‌ و فاطمه(علیهم السلام)‌ در کوچه‌های‌ کوفه‌.

ـ دفن‌ شهدا در کربلا توسط‌ جمعی‌ از مردم‌ قبیله‌ بنی‌ اسد.

ـ سخنرانی‌ ابن‌ زیاد در مسجد کوفه‌ و اعتراض‌ عبدالله‌ عفیف‌ به‌ ابن‌ زیاد و دستگیری‌ و شهادت‌ عبدالله‌، به‌ دستور ابن‌ زیاد.

 

پانزدهم‌ محرم‌ 61 ه.ق‌:

حرکت‌ کاروان‌ اسرا از کوفه‌ به‌ شام‌.

 

اول‌ صفر 61 ه.ق‌:

- ورود کاروان‌ اسیران‌ به‌ شام‌ (بعد از هیجده‌ روز).

ـ سخنرانی‌ حضرت‌ زینب‌ (علیهاالسلام) در کاخ‌ یزید.

ـ سخنرانی‌ امام‌ سجاد(علیه السلام) در مسجد جامع‌ شام‌.

 

بیستم‌ صفر 61 ه.ق‌:

- ورود جابر بن‌ عبدالله‌ انصاری‌ به‌ کربلا برای‌ زیارت‌.

ـ ورود کاروان‌ اسیران‌ به‌ کربلا برای‌ زیارت‌ مزار شهدا.

ـ حرکت‌ از کربلا به‌ مدینه‌.

ـ ورود کاروان‌ اسیران‌ به‌ مدینه‌.

ـ سخنرانی‌ امام‌ سجاد(علیه السلام) در دروازه‌ مدینه‌.

ـ ورود به‌ مسجدالنبی‌ و زیارت‌ حرم‌ مطهر پیامبر.

 

پانزدهم‌ رجب‌ 62 ه.ق‌:

وفات‌ حضرت‌ زینب‌ (علیهاالسلام).

محرم

منازل‌ مسیر کاروان‌ امام‌ از مکه‌ تا کربلا

منزل‌ اول‌: ابطح‌

منزل‌ دوم‌: تنعیم‌

منزل‌ سوم‌: صِفاح‌

منزل‌ چهارم‌: وادی‌ العقیق‌

منزل‌ پنجم‌: وادی‌ الصّفرا

منزل‌ ششم‌: ذات‌ِ عِرق‌

منزل‌ هفتم‌: حاجِر

منزل‌ هشتم‌: فَید

منزل‌ نهم‌: اِجفَر

منزل‌ دهم‌: خُزَیمیّه‌

منزل‌ یازدهم‌: شقوق‌

منزل‌ دوازدهم‌: زرود

منزل‌ سیزدهم‌: ثعلبیه‌

منزل‌ چهاردهم‌: زباله‌

منزل‌ پانزدهم‌: القاع‌

منزل‌ شانزدهم‌: عقبه‌

منزل‌ هفدهم‌: قرعاء

منزل‌ هجدهم‌: مغیثه‌

منزل‌ نوزدهم‌: شراف‌

منزل‌ بیستم‌: ذَوحُسُم‌

منزل‌ بیست‌ و یکم‌: البیضه‌

منزل‌ بیست‌ و دوم‌: عُذیب‌ الهجانات‌

منزل‌ بیست‌ و سوم‌: قصر بنی‌ مقاتل‌

منزل‌ بیست‌ و چهارم‌: نینوا

منزل‌ بیست‌ و پنجم‌: کربلا

 

منابع‌:

1- با کاروان‌ امام‌ حسین‌ (علیه السلام) از مدینه‌ تا کربلا، بهاء الدین‌ قهرمانی‌ نژاد شائق‌، انتشارات ‌شکوری‌، قم‌، 1378 ش‌.

2ـ پیام‌آور عاشورا، سید عطاءالله‌ مهاجرانی‌، انتشارات‌ اطلاعات‌، تهران‌، چاپ‌ چهارم‌، 1376 ش‌.

3ـ تحقیق‌ درباره‌ اول‌ اربعین‌ حضرت‌ سیدالشهداء، سید محمدعلی‌ قاضی‌ طباطبائی‌، تبریز، چاپ‌ دوم‌، 1397 ه.ق‌.

4ـ حماسه‌سازان‌ کربلا، محمد سماوی‌، ترجمه‌: عقیقی‌ بخشایشی‌، دفتر نشر نوید اسلام‌، قم‌، 1369 ش‌.

5ـ خورشید بر نیزه‌، دکتر نورالله‌ حسین‌خانی‌، انتشارات‌ مسعی‌ ـ نشر خیرالله‌، تهران‌، چاپ‌ اول‌، 1379 ش‌.

6ـ لهوف‌، سید بن‌ طاووس‌، ترجمه‌: دکتر عقیقی‌ بخشایشی‌، دفتر نشر نوید اسلام‌، قم‌، چاپ‌ چهارم‌، 1378 ش‌.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ادمیــن ( دوشنبه 89/9/22 :: ساعت 8:19 صبح )
<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

می گــــم : خداحــافظ
مرگ دلم
خون میخورم تا زندگی دوباره بگیرم
خسته شدم
000
توکیستی..
لحظات
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 1
>> بازدید دیروز: 32
>> مجموع بازدیدها: 258362
» درباره من

رهِــِـِگـِـِـِـِـِـِـِـِذرغـِـِـِـِِـِـِریـِـِـِـِـِـِـِِـِـِبـ
ادمیــن
بیاید شادی هایمان را بادیگران تقسیم کنیم

» پیوندهای روزانه

دانلود رایگان نرم افزار [66]
مجله علمی [11]
نرم افزار [22]
[آرشیو(3)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دانستنی ها[34] . سلامت * پزشکی[31] . دانستنیهای پزشکی[17] . برای گوشیتان چی لازم دارید[17] . نرم افزار امنیتی کامپیوتر[10] . مذهبی[9] . نرم افزار کامپیوتر[9] . اهنگ[7] . امام ویارانش[6] . داستانی بسیار بسیار جالب[5] . عیدتان مببببارک[5] . نرم افزار امنیتی موبایل[4] . سلامت[3] . اشنایی جوانان با مشکلات مواد[3] . بفرمایید[3] . آیا میدانستید[2] . اسمس[2] . زنگ تفریح[2] . دانلود کتاب[2] . نرمـــ افــــزار امــنیتی2011--12[2] . نرم افزار پزشکی[2] . کتاب الکتترونیکی[2] . کم خونی . قلب . دوستان همراهان . تکنیکهای مرکز خدمات . خاطرات .
» آرشیو مطالب
آبان 89
اذر ماه 89
دی 89
بهمن89
اسفند89
فروردین 90
اردیبهشت 90
مرداد 90
شهریور 90
مهر 90
آبان 90

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
عاشق آسمونی
عشق در کائنات
.: شهر عشق :.
فقط عشقو لانه ها وارید شوند
جغرافیای سیاست
طلبه های ونوسی
نوری چایی_بیجار
صل الله علی الباکین علی الحسین
خورجین عشق
Sea of Love
بلوچی از شهرستان چابهار
عشق است و زندگی
هر چی بخوای
باران
موقیعت در شهرمان
آخرین منجی
عشق نهان
گالری عکس
شادی(زمزمه های دلتنگی)
تبسم

» صفحات اختصاصی
مرکز خدمات

» لوگوی لینک دوستان


















» موسیقی وبلاگ
<" class="embed" title="!در حال خواندن وبلاگ من، موسیقی مورد علاقه‏ام را بشنوید" width="130px" height="50px" type="application/x-mplayer2" autostart="true" loop="true" SHOWSTATUSBAR="1" ShowPositionControls="0">
» طراح قالب