سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر گاه روزی بیاید که در آن بر دانشم نیفزایم، پس در آمدن خورشید آن روز بر من خجسته مباد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
رهِــِـِگـِـِـِـِـِـِـِـِذرغـِـِـِـِِـِـِریـِـِـِـِـِـِـِِـِـِبـ
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» و اینک محرم از راه میرسد

 

و اینک محرم از راه میرسد

صدای پای کاروانیان است می شنوی ؟
مظلومان آل ابراهیم را میگویم آمدند...

 

 

 

آسمان آبی بود و زمین مدینه از هرم سوزان خورشید تفتیده، و اینجا محله بنی هاشم .

حسینم! برادر! شنیده ام که قصد سفر داری، منم ، محمد، زاده حنفیه

ای سوار سرگران، کم کن شتاب              جان من لختی سبکتر زن  رکاب

جان برادر تو بهترین و عزیزترینی و من در پند تو سزاوارترین.

یگانه هستی! قدری درنگ کن! راه سخت است و نا هموار، و اهریمنان در کمین نشسته اند، مبادا فریب اهل عراق، ستون خیمه علویان را واژگون سازد ؟

جان جانان! چون دل به راه سپرده ای؛ لااقل از راهی سفر کن که عبد الله زبیر بدان سو رفت، تا گرفتار گرگان بنی امیه نگردی .

 و حسین، زاده فاطمه در پاسخ  می گوید : برادرم محمد؛ به سوی مکه می روم و از سرزمین حرام به سوی دل روانه خواهم شد .

نیایم "رسول گرامی اسلام" را در رویایی راستین دیدم که می فرمود: حسین به سوی خدا بشتاب ، خدای بزرگ چهره لاله گون تو را می خواهد ، در حالی که خاندانت در دست همراهیان ابلیس گرفتارند ، دست هایشان بسته و در روی شتران بدون کجاوه به این سو و آن سو رهسپار .

و اکنون روز یکشنبه 28 رجب المرجب سال 60 هجری قمری است و امام علیه السلام راهی مکه می شود.

زمین خشک و سوزان و بیابان از فرط تشنگی تلظی می کند قافله در حرکت است ، امیر کاروان بی امان، چون شیری غران به گرد کاروان می نگرد .

پنج روز کاروان در سینه تفتیده بیابان و صحرایی سوزان .

از یک سو "ذو الحلیفه" و مردان و احرامیان و از سوی دیگر دزدان و حرامیان از آل ابی سفیان .

و اینک شب جمعه سوم شعبان المعظم سال شصت هجری قمری امام علیه السلام و همراهیان با جسمانی خسته و بی امان به بیت الله الحرام می رسند و چهار ماه و شش روز در مکه مکرمه ؛ مَحرم حرم می گردند .

مردمان در این ایام به زیارت امام می آیند ، عبد الله ابن مطیع عدوی به حضرتش عرض می کند فدایت گردم کوفه سرزمین بد یمنی است مبادا به آن سو رهسپری .

نیایم "رسول گرامی اسلام" را در رویایی راستین دیدم که می فرمود: حسین به سوی خدا بشتاب ، خدای بزرگ چهره لاله گون تو را می خواهد ، در حالی که خاندانت در دست همراهیان ابلیس گرفتارند ، دست هایشان بسته و در روی شتران بدون کجاوه به این سو و آن سو رهسپار .

کوفیان بودند که خون بابت را بر زمین جاری کردند و پشت برادرت را خالی ساخته و به آن آقای بنی هاشم نیرنگ روا داشتند .

مولای من در حرم بمان بدرستیکه تو آقای عرب هستی و در تمام حجاز هماوردی برای تو نیست ، بخدا قسم اگر از میان ما بروی بنده دستان امویان خواهیم شد .

امروز روز ترویه است آقای خوبان و سرورجوانان بهشت در صحرای عرفات بر فراز جبل الرحمه با خدای بزرگ نجوا می کند : « اللهم انی ارغب الیک و اشهد بالربوبیته لک مقراً بانک ربی » خدایا من مشتاق توام و گواهی می دهم به پرودگاریت و اقرار می کنم که تو پروردگار منی .

روز ترویه ،وادی عرفات و حسین تنها با «خدای حسین» معبود من بنده ات در آستان تست و از فرط عشق گویا که در فناء تو فانی گشته است .

و بدینسان وعده الهی نزدیک می شود زاده اسماعیل به مذبح می رسد .

آی کاروانیان این جا کجاست ؟

عطش و آتش بردل غربت طعنه می زند و سنگ ریزه های سوزان کویر بر دلتنگی و خستگی کاروان نیشتر و بدنهای مالامال از تشنگی و گرسنگی آنان را می آزارد.

خورشید غروب دوم محرم ، به آرامی خود را در سینه افق جای می دهد ، سکوت بر کاروان سایه افکنده باز صدایی دوباره می پرسد اینجا کجاست ؟

پاسخی خسته می آید: اینجا ساحل فرات است.

نام دیگرش چیست ؟

مولای من نینوا ، غاضریه ، شفیه.

 نه؛ نه؛ نام دیگری هم دارد؟

فریادی در سینه خفته به پاسخ می نشیند آقای من اینجا کربلاست.

 آری حسین به کربلا می رسد ودل کویر را در تب و تاب می اندازد . آسمان نیز چهره در هم کشیده است .

زمین بغض خود را فرو می برد و فرات بی صدا به گریه می نشیند .

سیاهی شب با سپیده صبح در می آمیزد صدای چکاوکان مرگ به گوش می رسد.

ای سیاهی کیستی که راه را بر ما بسته ای ؟

 منم حر پسر یزید ریاحی.

آقا!! از جانب عبید گماشته ام ، راه کوفه بر شما بسته است .

 چند روزی بدین منوال گذشت، سپاهیان ایمان ، همراه با سپاه کفر رو به سوی یک خدا داشتند ، در صدر دو سپاه یک پیشوا به امامت می ایستاد و آن حسین زهرا بود.

اما ابلیس را نماینده ای بود در کوفه که سرشت او با قساوت و خونخوارگی پیمان بسته بود ،همو نامه ای به سوی حر گسیل داشت که : راه را بر حسین سد نما و آنان را به سوی دشت سوزان کربلا روانه و آب را بر آنان ببند و عرصه را بر آنان تنگ ساز .

یگانه هستی! قدری درنگ کن! راه سخت است و نا هموار، و اهریمنان در کمین نشسته اند، مبادا فریب اهل عراق، ستون خیمه علویان را واژگون سازد ؟

حال کاروانیان به کربلا رسیدند حضرتش فرمود«اللهم انی اعوذ بک من الکرب و البلاء » 

بـــــار بگشـــــایید اینجـــــــا کربلاست

آب و خاکـــش با دل و جان آشنــاست

السّــــــــــلام ای سرزمین کـــربــــــلا

السّــــــــــلام ای منــزل و مـــأوای مـا

السّــــــــــلام ای وادی دلجوی عشق

وه چه خوش می آید اینجا بوی عشق

السّــــــــــلام ای خیمه گاه خواهـــرم

قتلگـــــــاه جــــانگـــــــــداز اکبــــــــرم

کــــــــــــربلا گــــــهواره اصغر تـــــویی

مقتـــــــل عباس نـــــــــام آور تــــویی

آمـــــــــــدم آغــــوش خود را بــــاز کن

بستــــــــــر مـــهمان خود را ســاز کن...

قافله شهادت در دل غاضریه خیمه می زند امام می فرماید : بخدا قسم اینجا شهادتگاه ماست کودکان ما را در این وادی به اسارت می برند و جگر گوشه هایمان در این وادی به خاک و خون می غلتند .

نفیر مرگ با آمدن پسر سعد بن ابی وقاص به صدا در می آید .

قاصد نفرت و غیض به سوی امام می آید چرا به عراق آمده اید؟

امام در پاسخ می فرماید عراقیان خود مرا با نگاشتن نامه خوانده اند اکنون اگر از آمدن من کراهت دارید به حجاز باز می گردم ، "عمر" نامه ای به ابن زیاد نوشت و ماجرا را گزارش کرد ، آن کور دل دنیا و آخرت در پاسخ گفت:حال که چنگالهای ما به سوی او نشانه رفته است امید بازگشت به حجاز دارد؟

دیگر راهی برای او نمانده است .

صدای نفیر بلند و بلند تر می شود .

و ناگهان هاتفی از آسمان بانگ بر می آورد: قتل الحسین بکربلا عطشاناً ....

 

تبیان 

دین و اندیشه

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ادمیــن ( دوشنبه 89/9/22 :: ساعت 8:23 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

می گــــم : خداحــافظ
مرگ دلم
خون میخورم تا زندگی دوباره بگیرم
خسته شدم
000
توکیستی..
لحظات
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 11
>> بازدید دیروز: 79
>> مجموع بازدیدها: 262097
» درباره من

رهِــِـِگـِـِـِـِـِـِـِـِذرغـِـِـِـِِـِـِریـِـِـِـِـِـِـِِـِـِبـ
ادمیــن
بیاید شادی هایمان را بادیگران تقسیم کنیم

» پیوندهای روزانه

دانلود رایگان نرم افزار [66]
مجله علمی [11]
نرم افزار [22]
[آرشیو(3)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دانستنی ها[34] . سلامت * پزشکی[31] . دانستنیهای پزشکی[17] . برای گوشیتان چی لازم دارید[17] . نرم افزار امنیتی کامپیوتر[10] . مذهبی[9] . نرم افزار کامپیوتر[9] . اهنگ[7] . امام ویارانش[6] . داستانی بسیار بسیار جالب[5] . عیدتان مببببارک[5] . نرم افزار امنیتی موبایل[4] . سلامت[3] . اشنایی جوانان با مشکلات مواد[3] . بفرمایید[3] . آیا میدانستید[2] . اسمس[2] . زنگ تفریح[2] . دانلود کتاب[2] . نرمـــ افــــزار امــنیتی2011--12[2] . نرم افزار پزشکی[2] . کتاب الکتترونیکی[2] . کم خونی . قلب . دوستان همراهان . تکنیکهای مرکز خدمات . خاطرات .
» آرشیو مطالب
آبان 89
اذر ماه 89
دی 89
بهمن89
اسفند89
فروردین 90
اردیبهشت 90
مرداد 90
شهریور 90
مهر 90
آبان 90

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
عاشق آسمونی
عشق در کائنات
.: شهر عشق :.
فقط عشقو لانه ها وارید شوند
جغرافیای سیاست
طلبه های ونوسی
نوری چایی_بیجار
صل الله علی الباکین علی الحسین
خورجین عشق
Sea of Love
بلوچی از شهرستان چابهار
عشق است و زندگی
هر چی بخوای
باران
موقیعت در شهرمان
آخرین منجی
عشق نهان
گالری عکس
شادی(زمزمه های دلتنگی)
تبسم

» صفحات اختصاصی
مرکز خدمات

» لوگوی لینک دوستان


















» موسیقی وبلاگ
<" class="embed" title="!در حال خواندن وبلاگ من، موسیقی مورد علاقه‏ام را بشنوید" width="130px" height="50px" type="application/x-mplayer2" autostart="true" loop="true" SHOWSTATUSBAR="1" ShowPositionControls="0">
» طراح قالب