مسلم است که هر کس نمی تواند طرف مشورت قرار گیرد زیرا گاه آنها نقاط ضعفی دارند که مشورت با آنها مایه بدبختی و عقب افتادگی است چنانکه علی علیه السلام می فرماید : با سه طایفه مشورت نکن .
با افراد بخیل مشورت نکن زیرا از بخشش و کمک به دیگران باز می دارند و از فقر می ترسانند .
همچنین با افراد ترسو مشورت نکن زیرا آنها ترا از انجام کارهای مهم باز می دارند .
و نیز با افراد حریص مشورت نکن که آنها برای جمع آوری ثروت و یا کسب مقام ستمگری را در نظر تو جلوه می دهند .
همانطور که در اسلام دستور موکد درباره مشورت کردن داده شده به افرادی که مورد مشورت قرار می گیرند نیز تاکید شده که از هیچگونه خیر خواهی فرو گذار نکنند و خیانت در مشورت یکی از گناهان بزرگ محسوب میشود حتی این حکم درباره غیر مسلمانان نیز ثابت است یعنی اگر انسان پیشنهاد مشورت را از غیرمسلمانی بپذیرد حق ندارد در مشورت نسبت به او خیانت کند و غیر از آنچه تشخیص میدهد به او اظهار نماید.
در رساله حقوق که از امام سجاد علی بن الحسین علیه السلام نقل شده آمده است :
حق کسی که از تو مشورت می خواهد این است که اگر عقیده و نظری داری در اختیار او بگذاری و اگر درباره آن کار چیزی نمی دانی او را به کسی راهنمائی کنی که میداند. و اما حق کسی که مشاور تو است این است که در آنچه با تو موافق نیست او را متهم نسازی
سید جلال متقی موسوی
:
ـ نهج البلاغه فرمان مالک اشتر
ایمان داشتن یعنی دانستن این که هر روز یک شروع و آغاز جدید است . با ایمان و اعتقاد است که معجزات رخ می دهند و رویاها به واقعیت می پیوندند .
ـ ایمان داشتن یعنی دیدن فرشتگان که در میان ابرها به رقص مشغولند .
ـ یعنی شناخت شگفتی در یک آسمان پر ستاره و خردمندی انسان در کره ماه .
♣
ـ ایمان داشتن یعنی دانستن ارزش یک قلب .
ـ یعنی معصومیت چشمان یک کودک زیبایی دستی پیرو سالخورده
.
ـ ایمان داشتن یعنی یافتن قدرت و شهامتی که در ماست ، هنگامی که زمان آن فرا می رسد تا دوباره شروع کنیم .
ـ ایمان داشتن یعنی دانستن این که ما تنها نیستیم ، و این که زندگی یک هدیه است و اینک نوبت ماست که آن را دوست بداریم .
ـ ایمان داشتن یعنی دانستن این که وقایع شگفت انگیز در انتظار روی دادن هستند و همه امیدها و رویاهایمان در دسترس قرار دارند
در کافی به سند خود از عبد الله بن سنان روایت کرده که گفت از امام صادق (ع) شنیدم می فرمود:
یکی از گناهان کبیره عقوق والدین، و یکی دیگر نومیدی ازرحمت خدا،و یکی ایمنی از مکر اوست، و روایت شده که از هر گناهی بزرگتر شرک به خدا است.
و در کتاب فقیه درحقوقی که از امام زین العابدین (ع) روایت کرده فرموده: بزرگترین حق خدا بر تو این است که اورا بپرستی، و چیزی شریکش نسازی که اگر اینکار رابه اخلاص کردی خداوند حقی برای تو برخود واجب می کند، و آن این است که امور دنیا وآخرتت را کفایت می کند.
و نیز فرمود: و اما حق مادرت این است که بدانی او تورا طوری حمل کرد که احدی، احدی را آن طور حمل نمی کند، آری او تو را در داخل شکم خود حمل کرد، واز میوه قلبش چیزی به تو داد، که احدی به احدی نمی دهد، و او با تمامی اعضای بدنش تو را محافظت نمود، و باک نداشت ازاینکه گرسنه و تشنه بماند، بلکه پروایش همه از گرسنگی و تشنگی تو بود، او باک نداشت ازاینکه برهنه بماند، همه پروایش از برهنگی تو بود، او هیچ پروایی نداشت از گرما، ولی سعیش این بود که بر سر تو سایه بیفکند،او به خاطر تو از خواب خوش صرفنظر کرد، و تو را از گرما و سرما حفظ نمود، همه این تلاشها برای این است که تو مال اوباشی، و تو نمی توانی از عهده شکر او برآیی، مگر با یاری و توفیق خدا.
و اما حق پدرت این است که بدانی او ریشه تو است، چون اگر او نبود تو نبودی، پس هر وقت از خودت چیزی دیدی که خوشت آمد، بدان که اصل آن نعمت پدرتو است، پس حمدخدا گوی ، و شکر پدر بجای آر ، آن قدر که با این نعمت برابری کند، و هیچ نیرویی نیست جزبه وسیله خدا. (من لا یحضره الفقیه،
و در کافی به سند خود از هشام بن سالم، از امام صادق (ع) روایت کرده که فرمود :
مردی نزد رسول اکرم(ص) رفت و گفت: یا رسول الله به چه کس نیکی کنم؟
فرمودبه مادرت، عرضه داشت: سپس به چه کس؟
فرمود: به مادرت، عرضه داشت : سپس به چه کس؟
فرمود: به مادرت، عرضه داشت: سپس به چه کس؟ فرمودبه پدرت.
و در مناقب آمده که روزی حسین بن علی (ع) به عبدالرحمان بن عمرو بن عاص گذشت ، پس عبد الرحمان گفت : هر که می خواهد به مردی نظر کند که محبوبترین اهل زمین است نزد اهل آسمان، به این شخص نظر کند، که دارد می گذرد، هر چند که من بعد ازجنگ صفین تاکنون با او هم کلام نشده ام.
پس ابو سعید خدری او را نزد آن جناب آورد ، حسین(ع) به او فرمود : آیامی دانستی که من محبوبترین اهل زمین نزد اهل آسمانم، و با این حال در صفین شمشیر به روی من و پدرم کشیدی؟ به خدا سوگند پدر من بهتر از من بود، پس عبد الرحمان عذر خواهی کرد و گفت : آخر چه کنم رسول خدا(ص) به خود من سفارش فرمودکه پدرت را اطاعت کن ، حضرت فرمود: مگر کلام خدای را نشنیدی که فرمود : و ان جاهداک علی ان تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما و نیز مگر از رسول خدا (ص)نشنیده ای که فرمود : اطاعت (پدر و مادر و یا هر کس که اطاعتش واجب است) باید که معروف باشد، و اطاعتی که نافرمانی خدا است معروف و پسندیده نیست ، و نیزمگر نشنیده ای که هیچ مخلوقی در نافرمانی خدا نباید اطاعت شود.
و اخفض لهما جناح الذل من الرحمه و قل رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا.
در مقابل پدر و مادر با گفتار و رفتارت فروتنی و تواضع کن و همانند مرغی که از روی مهر و محبت، در بالهای خود فرو می افکند و جوجه های خویش را زیر پر می گیرد، تو نیز که اکنون جوان و نیرومندی و بال و پری گشوده داری پدر و مادر را در آغوش مهر خود جای ده و بگو : پروردگارا والدینم را مشمول رحمت واسعه ی خود بنما، همانطور که اینان از روی رحمت و عطوفت مرا در کودکی پرورش دادند.
امام صادق علیه السلام در معنای جمله «واخفض لهما جناح الذل من الرحمه?» چنین فرموده است: هر گز با تندی و شدت به پدر و مادرت منگر و با نگاه خیره و پر توجه به آنان نظر مکن، مگر آن که نگاهت از روی کمال رأفت و رحمت باشد. مواظب باش صدایت بلندتر از صدای آنها نشود و دستت بالای دست آنها نرود و پیشاپیش پدر و مادرت راه نروی.
قال رسول الله صلی الله علیه و آله: رحم الله والدین اعانا ولدهما علی برهما.
? رسول اکرم (ص) فرموده است: رحمت الهی شامل حال پدر و مادری باد که با تربیت صحیح، فرزند خود را در نیکی به والدین کمک و یاری نمایند.
پدر و مادرانی که فرزندان جوان خود را بد بار می آورند و با تحقیر و اهانت، فحاشی و هتاکی و اعمال زشت و غیرمشروع خود، آنان را به انتقامجوئی و گناه و تجاوزکاری وادار می سازند مشمول عذاب الهی خواهند بود.
? قال رسول الله صلی الله علیه و آله: یا علی لعن الله والدین حملا ولدهما علی عقوقهما.
رسول اکرم (ص) به علی علیه السلام فرموده است: از رحمت و فیض الهی بی نصیب باد آن پدر و مادری که بر اثر سوء رفتار و گفتار خود، باعث انحراف فرزند خویش شوند و او را به ایذا و عصیانشان وادار سازند.
آئین مقدس اسلام در برنامه تربیت کودک ، اولیای اطفال را از زیاده روی در اعمال محبت بر حذر داشته است، آنان که در مهر و نوازش فرزندان، افراط می کنند و با روش ناپسند خویش آنان را به بیماری خودپسندی مبتلا می نمایند مورد بدبینی پیشوایان اسلام هستند.
عن ابی جعفر علیه السلام قال: شرالاباء من دعاه البرالی الافراط و شرالابناء من دعاه التقصیر الی العقوق.
امام باقر علیه السلام می فرمود: بدترین پدران، کسانی هستند که در نیکی و محبت نسبت به فرزندان، از حد تجاوز کنند و به زیاد روی و افراط بگرایند و بدترین فرزندان کسانی هستند که در اثر تقصیر و کوتاهی در انجام وظائف ، پدر را از خود ناراضی نمایند.
عن ابی جعفر علیه السلام قال: نظر ابی الی رجل و معه ابنه یمشی و الا بن متکی علی ذراع الاب. قال فما کلمه ابی مقتا له حتی فارق الدنیا.
امام باقر علیه السلام فرمود: پدرم در رهگذر، پدر و پسری را دید با هم راه می رفتند ولی پسر بی ادب، پسر لوس و از خودراضی در حال حرکت به بازوی پدر تکیه کرده بود. امام باقر علیه السلام فرمود: پدرم زین العابدین از این عمل ناپسند پسر، آنچنان خشمگین شد که تا پایان زندگی با آن پسر حرف نزد.
( الحدیث، ج
اثر مرحوم حجت الاسلام و المسلمین محمد تقی فلسف
نمی دانید واقعاً نمی دانید چه لذتی دارد وقتی سیاهی چادرم دل مرد هایی که چشمشان به دنبال خوشرنگ ترین زن هاست را می زند.
نمی دانید چقدر لذت بخش است وقتی وارد مغازه ای می شوم ومی پرسم " آقا اینا قیمتش چنده ؟ " و فروشنده جوابم را نمی دهد ، دوباره می پرسم "آقا اینا چنده ؟ " فروشنده که محو موهای مش کرده زن دیگریست و حالش دگرگون است ، من را اصلاَ نمی بیند. باز هم سوالم بی جواب می ماند و من خوشحال از مغازه کذائی بیرون می آیم.
نمی دانید. واقعاً نمی دانید چه لذتی دارد وقتی مردهائی که به خیابان می آیند تا لذت ببرند به تو ذره ای محل نمی دهند.
نمی دانید. واقعاً نمی دانید چه لذتی دارد وقتی شاد و سرخوش در خیابان قدم می زنید در حالیکه دغدغه این را ندارید که شاید گوشه ای از زیبائی هاتان پاک شده باشد و مجبور نیستید خود را با دلهره به نزدیک ترین محل امن برسانید تا هر چه زودتر زیبائی خود را کنترل کنید ، زیبائی از دست رفته تان را به صورتتان باز گردانید و خود را جبران کنید.
نمی دانید. واقعاً نمی دانید چه لذتی دارد وقتی در خیابان ودانشگاه و... راه می روید و صد قافله دل کثیف همره تو نیست .
نمی دانید. واقعاً نمی دانید چه لذتی دارد وقتی جولانگاه نظر های ناپاک و افکار پلید مردان شهرتان نیستید.
نمی دانید. واقعاً نمی دانید چه لذتی دارد وقتی کرم قلاب ماهی گیری شیطان نیستید برای به دام انداختن مردان شهر.
نمی دانید. واقعاً نمی دانید چه لذتی دارد وقتی می بینی که می توانی اطاعت خدایت کنی نه هوایت .
نمی دانید. واقعاً نمی دانید چه لذتی دارد وقتی در خیابان راه می روید در حالیکه یک عروسک متحرک نیستید ، یک انسان رهگذرید.
نمی دانید. واقعاً نمی دانید چه لذتی دارد این حجاب .....
خدایا لذتم مداوم باد.
تجاهل یا ساده انگاری
در زندگی با موارد بسیاری برخورد کرده اید که شخص جلوی روی شما با پررویی تمام دروغ می گوید و به سخنی یا شما را ساده فرض کرده، و یا خودش را به تجاهل زده است. بسیاری را دیده اید که عملی را انجام می دهند و همگان و یا دست کم شنونده از آن آگاه است و خود شخص نیز می داند که شنونده نه تنها از آن آگاه است بلکه به شکل مراقب و ناظر همه رفتارها را زیر نظر داشته است. با این همه در برابر شنونده مدعی می شود که چنین نکرده و رفتار و عملی را انجام نداده بلکه حتی مدعی می شود که اصلا کاری انجام نداده و یا خلافی صورت نگرفته است. کودکان در برخی از سنین این گونه عمل می کنند. در حقیقت خود را به تجاهل می زنند و یا دیگران را نادیده فرض می کنند.
این مسئله در دنیا امری است که به جهاتی طبیعی می نماید؛ زیرا شخص احتمال می دهد که دیگری یا متوجه نبوده و یا اگر بوده می توان با بیانات شیوا و شیرین آن را گونه ای دیگر جلوه داد و چون شنونده از باطن اعمال و رفتار وی آگاه نیست می شود او را به سمت و سوی دیگر کشاند.
اما شگفت که چنین حالتی از سوی برخی از انسانها و آن هم در پیشگاه خداوند اتفاق می افتد و افرادی دروغگو با پررویی تمام در حالی که همه حقایق و باطن ها و نهایتا آشکار شده است با این همه دروغ می گویند و براین دروغ خویش به خداوند نیز سوگند می خورند. خداوند در سوره انعام به این مسئله به عنوان آخرین آزمون اشاره می کند.
? آخرین آزمون خطاکاران
خداوند انعام گروهی از مشرکان را در صحنه قیامت به تصویر می کشد که در آخرین آزمون در پیشگاه خداوند نیز مردود می شوند و با کمال پررویی در پیشگاه آن آگاه به سر و نهان، دروغ می گویند.
خداوند می فرماید: در روز قیامت گروهی از کسانی را که به خداوند شرک می ورزند در برابر خداوند قرار دهند. خداوند به آنان می فرماید: آن شریکانی که برای خداوند قرار داده بودید کجایند؟
آنان که دوباره در آزمون الهی قرار گرفتند و نمی دانند خداوند باز هم در روز قیامت ایشان را می آزماید می گویند: به خدا سوگند که تو پروردگار ما هستی ما در دنیا مشرک نبودیم و کسی را شریک تو قرار نداده بودیم.
خداوند به پیامبر خویش رو می کند و می فرماید: نگاه کن چگونه این افراد به خودشان هم دروغ می گویند.
در حقیقت چون دروغ، ذات و شاکله وجودی ایشان شده است در روز قیامت هم در پیشگاه خداوند با سوگندهای دروغ می کوشند تا دروغ بگویند. افرادی این چنینی حتی به خودشان هم رحم نمی کنند و به خویشتن هم دروغ می گویند.
? شاکله دروغ
کسی که در دنیا در طول چهل تا هفتاد سال کم و بیش از سن خود را به دروغ گذرانده است نمی تواند در قیامت از این شخصیت دروغین خودش هم دست بردارد.
در حقیقت قرآن با بیان این صحنه به دو نکته اشاره می کند یکی آن که این دروغگویی جزو شاکله ایشان شده است و اینان حتی در قیام و در پیشگاه خداوند علیم و خبیر نیز دروغ می گویند و دوم این که در آخرت هم نمی توانند از آزمون الهی موفق و سربلند بیرون آیند و با این دروغ گویی خویش، خود را رسوا می کنند و اتمام حجت در محشر نیز بر ایشان تمام می شود.
باشد در دنیا رفتاری را در پیش نگیریم که در قیامت این گونه با کمال پررویی در برابر خداوند به دروغ بگوییم که ما اینگونه نکردیم
مقوله «نفس» یا «خود» در بحث خودشناسی و خودسازی چیست؟ و چگونه انسان با خود بیگانه شده، و هویت مسخ شده ای پیدا می کند؟
پاسخ:
انسان دارای نفس های متعدد و مختلف نیست بلکه او دارای یک «خود» ذومراتب است که از زاویه دیگر این خود به دو درجه و مرتبه کلی تقسیم می شود:
خود ملکوتی که در واقع ثمره «و نفخت فیه من روحی» نفخ روح الهی به کالبد انسان است که مصداق واقعی همان خود اصیل انسان است.
خود طبیعی که ریشه در غرایز حیوانی انسان دارد، و خوددانی نیز خوانده می شود که در واقع طفیلی، غیر واقعی و اصیل است. و به همین دلیل در علم اخلاق این خودمذموم بوده و باید با آن مبارزه کرد. اینک در ادامه دنباله بحث را پی می گیریم:
خسران نفس
مقوله «از خود بیگانگی»، پدیده جدیدی نیست که توسط دانشمندان غربی شناخته شده باشد، بلکه قرآن کریم در بیش از هزار سال پیش به این موضوع اشاره کرده و در موارد متعددی به آن پرداخته است. در قرآن می خوانیم:
«الذین خسروا انفسهم فهم لایؤمنون» (انعام-
کسانی که «خود» شان را زیان کرده اند، ایمان نمی آورند.
در آیه شریفه دیگری، خداوند در توصیف حال کسانی که در برابر دعوت انبیاء و فرستادگان الهی، طریق انکار و عصیان را برگزیدند می فرماید:
«قد خسروا انفسهم.» (اعراف-
«خود» شان را زیان (ضرر) کردند.
علامه طباطبایی (ره) در ذیل این آیه و توضیح این عبارت چنین اظهارنظر می کنند:
«به قیمت جان و گوهر ذات خود ضرر کردند، چون دین خود را لهو و لعب گرفته؛ انکار حق را بر تسلیم در برابر حق ترجیح دادند...» (ترجمه المیزان، ج ، ص
البته قرآن کریم به این اندازه نیز اکتفا نمی کند و در آیات دیگر، «خسران نفس» (یا همان «ازخود بیگانگی») را بزرگ ترین خسران ها و زیانکاری ها معرفی می فرماید:
«قل ان الخاسرین الذین خسروا انفسهم.» (زمر
بگو به راستی زیانکاران واقعی کسانی هستند که «خود» را باخته اند.
علامه طباطبایی(ره) در المیزان، توضیحات زیر را در تبیین این آیه کریمه ارائه نموده اند:
«کلمه «خسر» و «خسران» هر دو به معنای از دست دادن سرمایه است، یا همه اش و یا بعضی از آن.»
«خسران نفس» به معنی آن است که آدمی نفس خود را در معرض هلاکت و بدبختی قرار دهد، به طوری که استعداد کمالش از بین برود و سعادت به کلی از او فوت شود.
«... کفر و شرک همان خسران حقیقی است.»
بنابراین، خسران حقیقی آن است که انسان، «سرمایه انسانی» خویش را از دست بدهد و با آن بیگانه بشود. عالی ترین سرمایه انسان نیز چیزی جز اعتقاد به «توحید» نیست.
تا اینجا می توان دریافت که حکومت «خود» طبیعی بر «خود» ملکوتی، همان خسران نفس و آشکارترین خود فراموشی است. انسان دراین حال، «ناخود» («خود» طبیعی) را خود می پندارد، به گفته مولوی:
ای که در پیکار «خود» را باخته
دیگران را تو ز «خود» نشناخته
استاد مطهری(ره) دراین خصوص اشاره می کنند:
«... انسان احیاناً «خود» را با «ناخود» اشتباه می کند و «ناخود» را «خود» می پندارد و چون «ناخود» را «خود» می پندارد، آنچه به خیال خود برای خود» می کند، در حقیقت برای «ناخود» می کند و «خود» واقعی را متروک و مهجور و احیاناً منسوخ می سازد.» (سیری در نهج البلاغه، تشبیه و تفسیر مولوی در ابیات زیر با کلام وی مطابقت دارد:
در زمین دیگران خانه مکن
کار خود کن کار بیگانه مکن
کیست بیگانه، تن خاکی تو
کز برای اوست غمناکی تو
تا تو تن را چرب و شیرین می دهی
گوهرجان را نیابی فربهی
گرمیان مشک، تن را جا شود
وقت مردن گند آن پیدا شود
مشک را بر جان بزن بر تن ممال
مشک چه بود نام پاک ذوالجلا