سخن گفتن از حادثهای که همه انبیاء و اوصیاء الهی قبل از تحقق، به وقوع آن هشدار داده و بشریت را آگاه ساختهاند و بعد از وقوع، به احیاء آن اهتمام داشته و سفارش نمودهاند، کار آسانی نیست.
همه شهادتها در طول تاریخ احیائی را به دنبال داشته و نورافشانی کردهاند، اما شهادت عاشورا، چراغی را برافروخت که قبل از خود، زمان خود و بعد از خود را روشن ساخت و همین امر سبب گردید که این شهادت، حادثه منحصر به فرد تاریخ گردد. حادثهای که از یک طرف بزرگترین انحراف بشریت از حق و تحریف اسلام بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله را، در هم شکست و از طرف دیگر خود، تجسمی از همه ارزشهای متعالی و انسانی بود.
و اینک این حسین علیه السلام است که پس از پنجاه سال به تفسیر عملی وجودِ فراموش شده پیامبر صلی الله علیه و آله برخاسته است، تا یک بار دیگر حقیقتی را که پیامبر صلی الله علیه و آله بر آن تاکید فرموده بود را اثبات نماید که:«حسین منی و انا من حسین.»
اما واقعیت آن است که همه آنچه عاشورا در خود داشت و همه آنچه جلوهگر ساخت، درک نشد بلکه بسیاری از آن مغفول ماند. از نهایت ظلم و قساوت و اوج مظلومیت در این حادثه که احساسات بشری را در طول تاریخ همواره مورد هجوم قرار داده، بسیار سخن رفته، تا جایی که حتی کسانی که دین در زندگیشان پر رنگ نیست، در سالگرد این روز رفتارهایی خاص از خود نشان میدهند.
از شهامت و شجاعت و حماسه و ایثاری که همه حماسهآفرینان تاریخ را در این مکتب به شاگردی مینشاند، کلام بسیار گفتهاند. به واقع کدام انسان شرافتمندی است که ندای «انی لا اری الموت الا السعاده و لاالحیوة مع الظالمین یرما» به گوشش برسد و شهامت مبارزه با ظلم و تجاوز در او ایجاد نگردد.
کیست که فریاد «والله ان قطعتموا یمینی انی احامی ابداً عن دینی» از ابالفضل العباس را بشنود و درس حماسه و ایثار و شجاعت نگیرد؟ و بسیاری داستانهای دیگر که در این مقال نمیگنجد.
اما آنچه کمتر از آن سخن رفته است - گرچه بیش از همه در این حادثه میدرخشد نقطه اوج این منشور چند وجهی و این هرم صفات و ارزشهای انسانی است، و آن مساله «هدایت» است.
عبارت «ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة» را بسیار شنیدهایم، برای بسیاری این عبارت تنها جنبه تکریم و تقدیس دارد، که باید بدان افتخار کرد، تحت لوای آن شعار داد و از آن طلب حاجت کرد! اما کمتر تجسم حقیقی آن را در سیره عملی سیدالشهدا علیه السلام آن هم در مهمترین بخش آن یعنی عاشورا حس کردهایم.
اگر حبیب بن مظاهر پیرمرد، در زمره اولین افراد به میدان فرستاده میشود از آن جهت است که شاید از محاسن سفید او شرم کنند. اگر وداع با کودک شیرخواره در حضور همگان انجام میشود، شاید برای آن است که با دیدن طفل تشنه، قلبی بلرزد و دلی به درد آید و آبی برای کودک ... و از این راه هدایتی تحقق یابد.
البته اهلبیت علیهم السلام همگی در همه لحظات زندگیشان تجسم واقعی هدایت بودهاند همچنان که در زیارت جامعه، آنان را اینگونه خطاب میکنیم: «السلام علی الدعاة الی الله.»
اما واقعیت این است که حادثه عاشورا، چکیده داستان کوشش همه انبیاء در مسیر هدایت بشر است، اگر قرار شود همه تلاشهای انبیاء و اوصیاء الهی در مسیر هدایت بشر را در یک جا جمع کنیم و در یک صحنه تاریخ نشان دهیم، جلوه بارز آن همان حرکت امام حسین علیه السلام در کربلاست.
بهتر است از نقطه آغاز این حرکت یعنی مدینه شروع کنیم: زمانی که دستگاه حکومتی برای بیعت با یزید بر امام فشار آورد. امام از خانه خود خارج شد، در کنار قبر جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله ایستاد و فرمود: "درود بر تو ای رسول خدا، من حسین پسر فاطمه، پسر کوچک تو و پسر دختر تو و سبط تو و یکی از دو ثقلی هستم که در میان امتت به یادگار گذاشتهای، ای پیامبر خدا، گواه باش که آنها مرا یاری نکردند، جانبم را فرو گذاشتند و از من نگهداری نکردند. این شکایت من به توست تا آنگاه که به محضر تو که صلوات خداوند بر تو باد برسم. سپس به نماز ایستاد و تا طلوع فجر در حال رکوع و سجود بود. "(1)
از طرف دیگر امام نامهای در نزد محمد حنفیه به عنوان وصیت قرار داد که: انی لم اخرج اشراً ولا بطراً و لا مفسداً و لاظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی، ارید ان آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیرة جدی و ابی علی بن ابیطالب.
اگر جنگهای پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام را استثناء کنیم، حسین علیه السلام تنها فرمانده جنگ در تاریخ است که بیش از آن که طالب کشتن دشمن باشد، طالب هدایت آنهاست و بیش از آن که از نابودی آنها شاد شود، از هدایت ایشان شاد است.
و چون به امام پیشنهاد کردند که همچون دیگران از بیراهه عازم مکه گردد نپذیرفت و قدم در جاده اصلی نهاد. اینها همه از آن رو بود که امام حسین علیه السلام در اولین گامهای خود به روشنگری و هدایت مردم میاندیشید، تا کسی نباشد که هدف امام، راه امام و نحوه خروج ایشان بر او آشکار نباشد، او از راه اصلی حرکت کرد تا همگان او را ببینند و ندای او را بشنوند، حتی انتخاب مکه آن هم در ماههای پر ازدحام از شعبان تا ذی الحجه هم برای ترسیم راهی روشن بود، اگر حسین علیه السلام به غیر از مکه به مکانی دیگر رفته بود آیا ندای او به همگان میرسید؟ قطعاً اینطور نبود. اقامت چهار ماهه امام در کنار خانه کعبه و دیدارها و ملاقاتهای سران و بزرگان قوم و این که همه زائران مختلف که از شهرهای اسلامی به حج میآمدند، فرصتی بود تا پیام حسین علیه السلام و دلیل عدم بیعت او با یزید به گوش همگان برسد و او را یک شورشی بر علیه نظام حکومتی تلقی نکنند! اما امام به این مقدار نیز بسنده نکرده و دلش آرام نمیگیرد، چرا که او همچون مادری است که فرزند خویش را بر لبه پرتگاه گمراهی و ضلالت میبیند، امام باید در حساسترین زمان حرکت خویش به کربلا را آغاز کند، درست در لحظهای که همگان برای انجام مراسم حج تمتع لبیک گویان عازم عرفات هستند، حرکتی خلاف همه موجهای انسانی، همه به سوی عرفات میشتابند و او به سوی کربلا، و این بزرگترین علامت سوالی بود که آن هادی بزرگ میتوانست در کنار خانه هدایت که به تعبیر قرآن «اول بیت وضع للناس للذی ببکة مبارکاً و هدی للعالمین» است، باقی گذارد. این خانه برای جهانیان، هدایت است و آن بزرگترین روشنگری تاریخ هم به دست امام هادی باید در همین نقطه و آن هم در «یوم الترویه» صورت گیرد.
در تمام طول راه شاهد گفتگوهای امام با افراد مختلف هستیم که جز دعوت، هدایت و روشنگری چیزی در آن نیست، آنجا که امام در پاسخ عبدالله بن عمر که او را به تسلیم در برابر یزید دعوت میکند میفرماید: «ای عبدالله از خدا بترس و پای از یاریم مکش آیا نمیدانی که از پستی و فرومایگی دنیا همین بس که سر یحیای زکریا را برای یکی از روسپیان بنیاسرائیل هدیه بردند؟»(2) آن زمان که عبدالله بن جعفر با اماننامهای از فرماندار مکه خود را به امام رسانید و قصد داشت امام را از حرکت خود بازگرداند ایشان فرمودند: "من خوابی دیدهام که رسول خدا صلی الله علیه و آله در آن ماموریتی به من محول کرد که انجام خواهم داد خواه له یا علیه من باشد."(3)
حضرت اینگونه عمل نمیکنند، بر عکس وقتی لشکریان حر فرا میرسند امام رو به جوانان خود کرده میفرمایند: اینان را سیراب کنید و تشنگیشان را برطرف نمایید و اسبهایشان را هم آب بدهید. و چون یکی از سواران سپاه حر، از فرط دستپاچگی نتوانست آب بنوشد و آب همواره از دهانه مشک بیرون میریخت، ایشان خود دهانه مشک آب را برگردانید و آنقدر درنگ کرد تا فرد سیراب شود.
تا جائی که امام فرستادهای به خیمه زهیر میفرستد و او را طلب میکند، علیرغم این که زهیر اکراه دارد با امام ملاقات داشته باشد با اصرار همسرش به نزد ایشان میرود، گرچه تاریخ از گفتگوی امام با زهیر ساکت است اما روشن است، سخن امام، زهیر را آنطور دگرگون کرد که به خیمهاش بازگشت و به یارانش گفت: "هر یک از شما که خواهان شهادت باشد همراه من بیاید و آن کس که از آن رویگردان است سر خود گیرد و برود."(4)
اینها همه از آن جهت است که سیدالشهداء علیه السلام فقط برای خدا قدم برمیدارد و جز به هدایت و آگاه کردن انسانها نمیاندیشد. در فرازی دیگر امام را میبینیم که خود وارد خیمه عبیدالله بن حر جعفی میگردد و او را به یاری دعوت میکند امام چون پاسخ مثبتی نمیشنود میفرماید: اگر ما را یاری نمیکنی از آن بترس که جزء کشندگان ما باشی، که اگر کسی شاهد یاری خواستن ما باشد و به یاری ما برنخیزد، خویشتن را به هلاکت انداخته است.
نافرمانی پروردگار متعال که جلوهاش در عدم نصرت و یاری برگزیده الهی در زمین میباشد، عواقبش آنقدر برای امام دردناک است، که میکوشد حتی اگر کسانی حاضر به دفاع از امام نیستند، حداقل در مقابل او هم نباشند، آری حسین علیه السلام میخواهد راهی به هدایت بگشاید و یا حداقل راهی بر جنایت ببندد.
چنین رفتارهایی جز از وجودی الهی که تجسم بندگی خد است نمیتواند به منصه ظهور برسد. آنگاه که امام در برابر سپاه حر قرار میگیرد - اولین کسی که راه را بر امام بسته است - اگر غلبه بر دشمن هدف نهایی امام بود، میبایست جنگ از این نقطه شروع میشد و طبعاً غلبه و پیروزی امام و یاران شجاع و جنگجویش بر این گروه اندک به راحتی امکانپذیر بود، اما حضرت اینگونه عمل نمیکنند، بر عکس وقتی لشکریان حر فرا میرسند امام رو به جوانان خود کرده میفرمایند: اینان را سیراب کنید و تشنگیشان را برطرف نمایید و اسبهایشان را هم آب بدهید. و چون یکی از سواران سپاه حر، از فرط دستپاچگی نتوانست آب بنوشد و آب همواره از دهانه مشک بیرون میریخت، ایشان خود دهانه مشک آب را برگردانید و آنقدر درنگ کرد تا فرد سیراب شود. (5)
اگر از حسین علیه السلام تنها همین یک حرکت در تاریخ باقی بود، جا داشت که بگوییم او به حیات آن انسانهای گمراه میاندیشید و به دنبال آن بود که با تجلی همه صفات کمالش، ایشان را با حقیقتی که چشم به روی آن بسته بودند، آشتی دهد. در هنگام نماز در برابر لشکر دشمن قرار میگیرد و میفرماید: ای مردم به خاطر اتمام حجت در پیشگاه خدای عز و جل و نیز خود شما میگویم که من به سوی شما نیامدهام مگر هنگامی که نامههای شما به من رسید و پیغامگزارانتان آمدند که به نزد ما بیا، ما را راهبری نیست، اکنون اگر شما بر آن قرار هستید، من آمده و آمادهام تا پیمان خود را تازه کنید و چنانچه این کار را نمیکنید من از همین راه که آمدهام به جای خویش باز خواهم گشت. (6)
اما واقعیت این است که حادثه عاشورا، چکیده داستان کوشش همه انبیاء در مسیر هدایت بشر است، اگر قرار شود همه تلاشهای انبیاء و اوصیاء الهی در مسیر هدایت بشر را در یک جا جمع کنیم و در یک صحنه تاریخ نشان دهیم، جلوه بارز آن همان حرکت امام حسین علیه السلام در کربلاست.
چون شنوندگان از آن نامهها اظهار بیاطلاعی کردند، امام خورجینهای پر از نامه را در برابرشان خالی کرد، تا شاید به یاد آوردن دعوتی که با هزاران نامه صورت گرفته بود، آنان را به ادای حقی که بر گردن دارند و مسئولیتی که از آن میگریزند، وا دارد. آنگاه که در روز تاسوعا دشمن قصد آغاز حمله کرد، امام به رشیدترین سرباز خود ابوالفضل العباس فرمان میدهد که از دشمن برای آنان یک شب دیگر مهلت بخواهد. گرچه در فلسفه این امر خود امام میفرماید:
به نزد ایشان برگرد و اگر میتوانی یک امشبی را از آنها مهلت بگیر تا خدایمان را نماز گزاریم و استغفار کنیم، چه خدا میداند که من نماز به درگاه او و تلاوت قرآن و دعا و مناجات و استغفار به پیشگاه او را دوست دارم. (7)
اما این مهلت خواستن یک وجه دیگر نیز داشت و آن این که حسین علیه السلام یک شب برای خود مهلت میخواهد تا با نماز و دعا و مناجات وداع کند و برای دشمن مهلت میخواهد که شاید کسی باز گردد و هدایت شود!
آری آن جلوه هدایت همه انبیاء، حال که یوم الفصل را نزدیک میبیند، آرزوی طولانی بودن زمان را در دل دارد که شاید در این فرصتها دلی بلرزد، چشمی بینا گردد و حق را بیابد.
آنچه قلب حسین علیه السلام برای آن میتپد، واقعیت داشت، در حقیقت حر، ساخته این یک شب مهلت است، که اگر این شب نبود شاید حرّی هم ساخته نمیشد.
تحولی که در درون حُر بن یزید ریاحی به وقوع پیوست، حرکت از نهایت زشتی و پلیدی به اوج زیبایی و اطاعت پروردگار متعال بود. نقطهای که بشریت تا ابد با نگاه به آن میگوید: «یا لیتنا کنا معکم.»
حتی وقتی در ابتدای جنگ، دشمن رجزهای ناپسند و اهانت آمیز میخواند، مسلم بن عوسجه رو به امام کرد و گفت: شمر در تیررس من است و نشانهام خطا نمیرود، اجازه دهید تا او را از پای درآورم. امام پاسخ میدهند: من نمیخواهم آغاز کننده جنگ باشم.(8) چرا امام حسین علیه السلام نمیخواهد آغاز کننده جنگ باشد؟ از آن جهت که او برای جنگ نیامده، او برای ادای رسالت بزرگ هدایت، آمده است. او برای رساندن پیام حق، نور بخشیدن به قلبها و شکستن قساوتها آمده است. چیزی که بشریت به آن توجه نکرد و از آن بیبهره ماند. به راستی کدامین جنگ در تاریخ است که فرمانده آن در وسط میدان خطبه خوانده و سخنرانی کند؟!
امام باید در حساسترین زمان حرکت خویش به کربلا را آغاز کند، درست در لحظهای که همگان برای انجام مراسم حج تمتع لبیک گویان عازم عرفات هستند، حرکتی خلاف همه موجهای انسانی، همه به سوی عرفات میشتابند و او به سوی کربلا، و این بزرگترین علامت سوالی بود که آن هادی بزرگ میتوانست در کنار خانه هدایت که به تعبیر قرآن «اول بیت وضع للناس للذی ببکة مبارکاً و هدی للعالمین» است، باقی گذارد.
پر فراز و نشیبترین و سختترین لحظات جنگ در این روز حاوی دو خطبه از سیدالشهداء علیه السلام با حالاتی بسیار شگفتانگیز است. خطبه اول با این کلام آغاز میشود: "ای مردم سخن مرا بشنوید و در جنگ با من شتاب نکنید. تا شما را بر اساس حقی که بر من دارید موعظتی در خور کرده باشم." کدام فرمانده جنگ است که در صحنه خونریزی و قساوت و دشمنی از حقی که دشمن بر گردن او دارد سخن بگوید؟ در همه جنگها هدف اول غلبه و پیروزی و ایجاد فشار روحی بر دشمن است اما در این حادثه از ابتدا تا انتها هدف هدایت است و نه هیچ چیز دیگر. اگر جنگهای پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام را استثناء کنیم، حسین علیه السلام تنها فرمانده جنگ در تاریخ است که بیش از آن که طالب کشتن دشمن باشد، طالب هدایت آنهاست و بیش از آن که از نابودی آنها شاد شود، از هدایت ایشان شاد است.
آیا به راستی حسین علیه السلام را شناختهایم؟ آیا همه آنچه در عاشورا متجلی گشته است را چشمان ما دیدهاند؟ آیا به خود ظلم نکردهایم اگر عاشورا را در دلخراشی و سوزناک بودن آن خلاصه کنیم؟ باور کنیم که بر مظلومیتی گریستیم که در آن به جز مظلومیت، حقایق دیگری نیز بوده است که ما از آن غفلت کردهایم، غفلتی که بیش از آن مظلومیت باید بر آن گریست.
در این دو خطبه حسین علیه السلام دو پیام دارد: ابتدا معرفی خود:
«ای مردم به دودمان من بنگرید که من کیستم؟ آن وقت ببینید آیا ریختن خون و پایمال کردن حرمت من بر شما رواست؛ آیا من فرزند دختر پیامبر شما نیستم؟ آیا فرزند آن کسی که نخستین بار رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله را تصدیق کرد نمیباشم؟ آیا من یکی از دو سرور جوانان بهشت نیستم که رسول خدا صلی الله علیه و آله بدان اشاره فرموده است؟
سپس امام به معرفی هدف خود میپردازد: حالات امام در این خطبه قابل توجه است. سوار بر مرکب، قرآن را گشوده و بر سر نهاده و در برابر سپاه دشمن میفرماید:
«ای مردم بین ما و شما این کتاب خدا و سنت جدم داور باشد، ای تارکان قرآن و تحریف کنندگان مضامین آن، وای بر شما آیا اینان را یاری میدهید و دست از یاری ما میکشید؟... این را بدانید که زنازاده فرزند زنازاده، مرا در بین دو امر قرار داده است. یا شمشیر را بپذیرم یا تن به خواری و ذلت بدهم، هیهات من الذله. نه خدا، نه پیامبر و نه مومنان هرگز رضا نمیدهند که فرمانبرداری از فرومایگان را در عوض شهادت افتخارآمیز انتخاب کنم.
سید قطب در این باره مینویسد: "هیچ خطبهای نتوانست قلبها را به سوی افکار بزرگ شوق دهد و میلیونها انسان را به سوی اعمال بزرگ بکشاند، جز خطبه آخرین حسین علیه السلام که با خون خود آن را امضا کرد."(9)
گویا که اینجا پیامبر صلی الله علیه و آله است که در چهره حسین به میدان آمده است که خداوند تبارک و تعالی در توصیف او میفرماید: «لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم و بالمومنین رووف رحیم.» این آیه شریفه رسول خدا صلی الله علیه و آله را به چند صفت می ستاید: رسولی از میان خودتان که رنج شما بر او گران است، در هدایت شما حریص است و نسبت به مومنین رافت و رحمت دارد.
و اینک این حسین علیه السلام است که پس از پنجاه سال به تفسیر عملی وجودِ فراموش شده پیامبر صلی الله علیه و آله برخاسته است، تا یک بار دیگر حقیقتی را که پیامبر صلی الله علیه و آله بر آن تاکید فرموده بود را اثبات نماید که:«حسین منی و انا من حسین.»
آری پیامبر صلی الله علیه و آله، حسین را تعریف کرد و حسین علیه السلام پیامبر را.
اگر از این دریچه به رفتار امام بنگریم و اگر عاشورا را در این وجه بسیار درخشان و در عین حال مغفول آن، نظارهگر باشیم، شاید بتوان تفسیر دیگری از همه حوادث آن داشت.
اگر حبیب بن مظاهر پیرمرد، در زمره اولین افراد به میدان فرستاده میشود از آن جهت است که شاید از محاسن سفید او شرم کنند. اگر وداع با کودک شیرخواره در حضور همگان انجام میشود، شاید برای آن است که با دیدن طفل تشنه، قلبی بلرزد و دلی به درد آید و آبی برای کودک ... و از این راه هدایتی تحقق یابد.
و اگر در آخرین لحظات جنگ و نبرد امام، لباسی که برای خود طلب میکند، شکافته، و مایل است آن را پاره بر تن کند – به گونهای که هیچ یک از ائمه در زمان حیاتشان به تن نکردند – شاید بدان جهت است که باز هم حسین علیه السلام به هدایت میاندیشد و به این که راه خباثتی بالاتر را بر آن گمراهان ببندد، چرا که بیم آن میرفت، دنیا طلبانی که مادیات، چشمانشان را کور کرده بود. به بهانه به دست آوردن غنائم به بدن مطهر امام تعرض کرده حریم او را بشکنند و شاید لباس بی ارزش بتواند مانع این حرمت شکنی گردد.
چون به امام پیشنهاد کردند که همچون دیگران از بیراهه عازم مکه گردد نپذیرفت و قدم در جاده اصلی نهاد. اینها همه از آن رو بود که امام حسین علیه السلام در اولین گامهای خود به روشنگری و هدایت مردم میاندیشید، تا کسی نباشد که هدف امام، راه امام و نحوه خروج ایشان بر او آشکار نباشد، او از راه اصلی حرکت کرد تا همگان او را ببینند و ندای او را بشنوند، حتی انتخاب مکه آن هم در ماههای پر ازدحام از شعبان تا ذی الحجه هم برای ترسیم راهی روشن بود، اگر حسین علیه السلام به غیر از مکه به مکانی دیگر رفته بود آیا ندای او به همگان میرسید؟
اما دریغا که آن خبیثان بر آن بودند که «اسفل السافلین» را در دنیا نشان دهند.
آری همه آنچه حسین علیه السلام در جای جای این حادثه عظیم نشان داد و برای آن لحظهای آرام نداشت همان بود که خود در هدف قیامش بیان فرمود:
«خدایا تو میدانی که آنچه از ناحیه ما صورت گرفت، رقابت در کسب قدرت یا فزونطلبی و چشمداشت به نعمتهای بیشتر دنیا نبود. بلکه برای آن بود که نشانههای دین تو را بازگردانیم، پرچم اصلاح را برافرازیم تا بندگان ستمدیدهات در ایمنی قرار گیرند و واجبات و احکام و سنتهای تو عملی گردد.»(10)
آری به بلندای تعریفی که سیدالشهداء علیه السلام از توحید کرد چه کسی بیان کرده است؟ این عرصه بندگی خدا، که امام حسین علیه السلام در روز عاشورا امتحان داد و در آن سربلند و پیروز گردید در همه عالم اثر کرد. چرا که آنچه وجودش بیش از همه در آن میدرخشید «جلوه هدایت» آن هم نه فقط برای دوستان که برای دشمنان نیز بود.
با این نگاه بر این باوریم که عاشورا قادر است یک انسان مادی را به یک انسان الهی تبدیل کند و او را از درون دگرگون سازد. همانگونه که آیات قیامت در قرآن میتواند روح انسان را صیقل داده و او را از مرز کفر به مرز ایمان بکشاند، کربلا نیز قادر است انسان را از ورطه مادیت جدا کند و به اوج معنویت پیوند دهد. همچنان که درباره حُر اتفاق افتاد.
در حقیقت حُر اولین اثر کربلایی است که هنوز همه حوادث آن به وقوع نپیوسته است!! اگر کربلای ننوشته، قادر است حُر را با وجود همه امکانات و مظاهر دنیایی اینگونه متحول سازد، پس آثار کربلای تام و کامل که در جای جای آن نور هدایت میدرخشد، چگونه خواهد بود؟
کربلایی که سرانجامش سر بریده حسین علیه السلام است که به مصداق «طبیب دوّار بطبه» در کوچه پس کوچههای کوفه و شام، با تلاوت قرآنش، چهره خونینش و نگاه حریص بر هدایتش، حرفهایی زد که قلبها را نه فقط در آن زمان، بلکه تا آخرین روز حیات بشر تکان داد و متوجه حق نمود.
و همین مُهر پایان ادای رسالت عظیم هدایت در عاشورا بود. رسالتی که درهای بهشت را به روی انسان زمینی گشود و مرز تفکیک حق از باطل شد. به طوری که میتوان با ترسیم همه ابعاد عاشورا، همه ابعاد اسلام را مطرح کرد.
رسالتی که برای معرفت و شناخت آن مکلف به احیای عاشورا گشتیم، که احیای انسان و عالم به احیای آن است.
اللهم ارزقنا زیارة الحسین فی الدنیا و شفاعته فی الاخرة و السلام علیکم و رحمة الله برکاته .
پینوشتها:
1- مقتل خوارزمی، ج1، ص 186.
2- ارشاد شیخ مفید، ص 184.
3- مقتل خوارزمی، ج1، ص 192.
4- تاریخ طبری، ج6، ص 219.
5- انساب الاشراف بلاذری، ص 168.
6- تاریخ ابن اثیر، ج 4، صص 9 تا 12 .
7- ارشاد شیخ مفید، صص 205 تا 210 .
8- ویژگیهای دو مکتب در اسلام، علامه عسکری، ج 3، ص 138 .
9- همان، ص 151 .
10- تفسیر فی ظلال القرآن، سید قطب، آیه 51 سوره غافر